عظمت بازیافته
شنبه 96/07/22
هیاهوی عظیمی در گرفته است، غوغایی در جان شیعیان به راه افتاده، باز نبض زمان با عاشورای سال 61 هجری می زند.
زمان به لحظاتی بازگشته است که در آن بیش از داغ شهادت امام حسین علیه السلام، غم فراق زینب سلام الله علیها ضربان شیعه را می نوازد.
از قضا، سراسیمگی زینب و 62 اسیر زن و کودک، همه شیعه را در این روزها سراسیمه کرده است. این دل آشوبی در قلوب شیعیان، همه را از جا می کَنَد. از این میانه، عده ای از پس اراده ای سخت به راه می افتند، به راه افتادنی که برای هم نفسی و هم راهی با زینب است.
عاشورا اگر چه تداوم راه پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله را با خون امام حسین علیه السلام قطعیت بخشید، اما زینب سلام الله علیها با تحمل رنج و زحمت فوق طاقت بشری، حقیقتِ قیامِ امامش را بر همگان آشکار کرد.
اگر حرکت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه و سپس از مکه به کربلا را قیاس یحیی گونه علیه السلام و با حداکثر فداکاری که در عقل بشری نخواهد گنجید، بدانیم، قیام زینب سلام الله علیها از عصر عاشورا با ایجاد حرکتی اعتراضی به جنایت عظیم و بزرگ بشری در سراسر راه کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام و از شام تا مدینه و از مدینه تا شام تداوم پیدا کرد.
و این گونه عاشورا و قیام امام حسین علیه السلام در کربلا نماند و در کربلا به فراموشی سپرده نشد و دست تطاول تحریف اموی و عباسی نتوانست آن را به فراموشی سپرد و آنچه مورخان اموی گرای دوره های بعد تلاش کردند تا عاشورا را یک مخاصمه قومی و حکومتی و نکاحی و عشقی بنامند، از احمد بن حنبل و عبدالله بن محمد عکبرایی تا ابن قتیبه در السیاسة و الامامة، گرفته تا غزالی در احیاء العلوم و ابن تیمیه در منهاج السنة و محمد بن عبدالوهاب و آلوسی و دیگر نویسندگان و گویندگان ریز و درشت، از در دشمنی در آمده و عَلَم مخالفت با عاشورا برداشتند و کتاب ها نوشتند و عوام، جشن ها گرفتند و دولت ها، جنایت ها کردند تا یاد امام حسین علیه السلام و زینب سلام الله علیها به فراموشی سپرده شود.
در عصر جدیدتر هم، ترجمان ادبیات وهابی در متون روشن فکران راه پیدا کرد و محور اصلی تحلیل روشن فکران در نقد اسلام و امام حسین علیه السلام، همان نقدها و ایرادهای وهابیت بوده و این واقعیتی است که کمتر به آن پرداخته شده و سخن کمتر گفته شده است.
اما هرچه زمین به دور خورشید گشت و دور خودش، یادآور زخم های پای زینب سلام الله علیها عمیق تر و دقیق تر شد، هر چه دولت ها جنگیدند تا جنگ حق و باطل عاشورا را فیصله یافته اعلام کنند، اما این مقابله با عاشورا هر روز دشمنانش را مغلوب تر کرده است.
اربعین اگرچه در تاریخ تشیع در عراق و ایران ریشه ای عمیق داشته و دارد، پس از سال ها سرکوب شدید در عصر حکومت بعث که اجازه برگزاری اربعین را نمی داد و عملیات سرکوبی به بی رحمانه ترین شکل انجام می گرفت،اکنون و پس از سقوط آن حکومت سفاک که بیش ترین صدمه را به پیروان امام حسین علیه السلام در ایران و عراق زد، دوباره عزاداری اربعین، با حرکت مردم از اطراف و اکناف به امید هم راهی و هم دلی با حضرت زینب سلام الله علیها در عزای سیدالشهدا به راه می افتند.
ای یاری شده بمیران.
شنبه 96/07/15
«مختاربن ابی عبیده ثقفی» مردی خردمند، حاضرجواب، شجاع، بخشنده، تیزهوش و کارشناس مسائل نظامی بود. او از کسانی بود که فضایل آل محمد صلّی الله علیه و آله را نشر می داد و آشکار و پنهان از خاندان پیامبر طرفداری می کرد.
وقتی «مسلم بن عقیل» به کوفه آمد، مختار او را به خانه اش برد و با مُسلم به نفع امام حسین علیه السلام بیعت کرد. عبیدالله بن زیاد، بعد از کشتن مسلم، مختار را شلاّق زد و زندانی کرد، و هنگام حادثه دلخراش کربلا، او و میثم تمّار در زندان بودند.
مختار پنج سال پس از واقعه جانسوز عاشورا، در سال 66 هجری در کوفه قیام کرد. هدف قیامش، خونخواهی امام حسین علیه السلام و انتقام از جنایتکاران و قاتلان شهدای کربلا بود. در این قیام، بسیاری از شیعیان از او حمایت کردند و شعارشان این بود: «یالَثارات الحسین»؛ «یا مَنْصُورُ، اَمِت». [1] درگیری های سختی در محلّه ها و میدان های کوفه پیش آمد. عده ای کشته و عده ای تسلیم شدند و مختار وارد قصر شد. روز بعد برای مردم کوفه سخنرانی کرد، بزرگان کوفه با او بیعت کردند. مختار پس از اینکه بر اوضاع کاملاً مسلّط شد، یکایک قاتلان شهدای کربلا را دستگیر کرد و کشت. او نیروهایی را به اطراف می فرستاد تا هم بر آن مناطق تسلّط پیدا کنند و هم جنایتکاران را گرفته و مجازات نمایند.
مختار موفّق شد افرادی چون: عمربن سعد، شمر بن ذی الجوشن، عبیدالله بن زیاد، خُولی، سَنان، حَرْمَلَه، حَکیم بن طُفَیْل، مُنْقِذِبن مُرّه، زیدبن رقاد، زیادبن مالک، مالک بن بِشْر، عبداللّه بن اسید، عَمْروبن حَجّاج و بسیاری از افرادی را که در عاشورا دستشان به خون شهدا آلوده بود، از دم تیغ بگذراند و بدنشان را بسوزاند و یا در مقابل سگ ها بیندازد.
مختار، هجده ماه حکومت کرد و در سنّ 67 سالگی در جنگی با سپاهیان «عبداللّه بن زبیر» به شهادت رسید. قیام او و خونخواهی اش موجب خُرسندی ائمه علیهم السلام بود.
[1] ای یاری شده ! بمیران. (نوعی پیش گویی و فال نیک به مرگ دشمن)
تخریب حَرَم امام حسین علیه السلام
شنبه 96/07/15
بعد از شهادت مظلومانه امام حسین علیه السلام، که باعث شد حقیقت اسلام روشن شود، شیعیان به زیارت قبر مطهر آن حضرت می آمدند. به این ترتیب، حاکمان ستمگر مرتّب احساس خطر می کردند و سعی داشتند تا این محل تجمّع را از بین ببرند. متوکّل عباسی، با ایجاد پاسگاهی در نزدیکی کربلا به سربازانش دستور داد: هر کس را دیدید قصد زیارت حسین دارد، بکُشید.
به دستور متوکّل، هفده بار قبر مطهر امام حسین علیه السلام را خراب کردند. یک بار «دیزَج یهودی» را مأمور تغییر و تخریب قبر امام کرد. او نیز با غلامان خویش سراغ قبر رفت. قبر را شکافت، به حصیری که پیکر مطهّر امام در آن بود برخورد کرد که از آن بوی مُشک می آمد، دوباره خاک روی آن ریختند و آب بستند و آن زمین را می خواستند با گاو، شُخم بزنند که گاوها جلو نمی رفتند و کار نمی کردند!
هارون الرشید هم به حاکم کوفه دستور داد تا حَرَم امام حسین علیه السلام را خراب کند، اطراف آن را ساختمان بسازد و زمین هایش را زیر کشت و زراعت ببرد. حاکم کوفه هم مو به مو دستورهای هارون الرشید را انجام داد. با این حال، مردم باز هم به زیارت قبر امام حسین علیه السلام می آمدند و حتی گاهی با مأموران خلیفه درگیر می شدند. برخوردهای جفاکارانه دشمنان، همه، برای پراکندن عاشقان امام حسین علیه السلام از این مرکز روشنایی بود، امّا کمترین نتیجه ای هم نگرفتند.
وهّابیان هم در سال 1216 قمری به کربلا حمله کردند و این تهاجم ها، ده سال ادامه داشت. وهّابیان کربلا را غارت، مردم را قتل عام و حَرَم مطهر امام را خراب کردند.
در سال های اخیر هم حکومت ظالم عراق، برای خاموش کردن حرکت انقلابی شیعیان این سرزمین، در سال 1370 شمسی به کربلا و نجف حمله کرد. بعثی ها با توپخانه، گنبد و بارگاه حرم امام حسین علیه السلام را مورد هجوم وحشیانه قرار دادند و حقّ طلبان را به خاک و خون کشیدند. «صدام» دستور داد حرم حضرت علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام و حضرت عبّاس علیه السلام را تخریب نمایند و قیام مردمیِ بر ضدّ حکومت را خفه کنند.
ای خون خواهان حسین علیه السلام
جمعه 96/07/14
پس از واقعه سوزناک کربلا، با روشنگری های حضرت زینب علیها السلام و امام زین العابدین علیه السلام در کوفه، شام و مدینه، مردم پی به عمق فاجعه ای بزرگ بردند که خود از جمله عاملان آن بودند. شیعیان کوفه به علّت یاری نکردن امام حسین علیه السلام پشیمان شدند و توبه کردند. و برای همین اظهار توبه و پشیمانی، به «توّابین» مشهور شدند. آنها نزد «سلیمان بن صُرَد خُزاعی» رفتند.
سلیمان بن صُرَد، از چهره های برجسته و سرشناس شیعه در کوفه بود. از اصحاب پیامبر و در جنگ صفّین از یاران حضرت علی علیه السلام بود. پس از مرگ معاویه، او به امام حسین علیه السلام نامه نوشت و از آن حضرت خواست تا به کوفه بیاید، امّا عبیدالله بن زیاد او را به زندان انداخت. به همین جهت نتوانست در کربلا همراه امام حسین علیه السلام باشد. او که پشیمانی و توبه مردم کوفه را دید، رهبری قیام «توّابین» را بر عهده گرفت.
در مدّت چهار سال، با جذب افراد و تهیّه سلاح و فراهم کردن امکانات قیام، به طور مخفیانه قیام را سازماندهی کرد. سرانجام در سال 65 هجری با جمعیتی چهار هزار نفری قیام خود را با اشعار «یا لَثارات الحسین» [1] آغاز کردند. بر سر قبر امام حسین علیه السلام رفتند و با گریه و ناله از خدا خواستند تا آنها را ببخشد. سپس به سمت شام حرکت کردند تا حکومت را سرنگون کنند. به «عین الورده» آمدند و در آنجا با سپاه شام برخورد کردند. بعد از چند روز نبرد شدید، سرانجام سلیمان بن صرد که 93 سال داشت با جمعی از یارانش به شهادت رسیدند. بقیه توابین، چون توان مقابله با سپاه بزرگ شام را نداشتند، شبانه به کوفه برگشتند.
[1] ای خون خواهان حسین علیه السلام
قصر یزید، در انتظار اسیران
پنجشنبه 96/07/13
قصر یزید که آن را «دارالخلافه» می نامیدند، نزدیک مسجد جامع اُمَوی بود. یزید برای اینکه پیروزیش را به رُخ مردم بکشد، اجازه داد تا همه وارد دارالخلافه شوند. و از این رو قصر پر از جمعیت شد. سپس اُسرای اهل بیت را که با طناب و زنجیر آنان را به هم بسته بودند با وضعی توهین آمیز وارد مجلس جشن یزید کردند.
سر مطهر امام حسین را داخل «طَشت طلا» گذاشتند و نزد یزید آوردند. یزید در حالی که می خندید با چوب خَیزَران [1] بر لب های امام زد و با غرور و سرمستی خواند: «بنی هاشم با حکومت بازی می کردند، نه خَبری (از آسمان و غیب) آمده و نه وحی نازل شده است…».
یزید آرزو کرد کاش نیاکانش که در جنگ بَدْر کشته شدند زنده بودند و خونخواهی و انتقام او را می دیدند. این جملات، نشان دهنده کفر قلبی و کینه یزید به پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله بود.
پس از سخنان کفرآمیز یزید، حضرت زینب علیها السلام سخنرانی تاریخی اش را با این آیه شروع کرد: «سرانجامِ بدکاران، آن شد که آیات الهی را تکذیب و مسخره کردند. » [روم، آیه 10] در ادامه سخنرانی اش باز هم از قرآن کمک گرفت: «کافران می پندارند که اگر به آنان مهلت می دهیم، برایشان خوب است، بلکه گناهانشان افزوده می شود و برای آنان عذاب خوارکننده ای است». [آل عمران، آیه 178]به طور کلّی سخنرانی حضرت زینب علیها السلام بیانگر خروج یزید از اسلام و بی اعتقادی او به دین و اثبات کفر و انجام کارهای زشت و ناپسند او است. در حقیقت، واقعه با عظمت کربلا، کفرِ پنهان بنی امیّه را ظاهر و چهره اصلی آنها را برای مردم روشن کرد.
«فاطمه» دختر امام حسین علیه السلام در بین اسیران بود. او هم به نوبه خودش سخنان افشاگرانه ای بر ضدّ جنایت های یزید بیان کرد و همه حاضران را به گریه انداخت. در دارالخلافه یزید، چشم یکی از وابستگان حکومت به او افتاد، از این رو از یزید خواست او را به وی ببخشد. حضرت زینب علیه السلام به شدّت اعتراض کرد و کار آنان را کُفر به حساب آورد.
تبلیغات بنی امیّه وانمود کرده بود که بر دشمنان اسلام و بر شورشیان پیروز شده اند و خاندان آنها را به اسارت درآورده اند، اما حضرت زینب علیها السلام و امام زین العابدین علیه السلام با سخنرانی هایشان «جشن» را به «عزا» تبدیل کردند و پیروزی (!) را بر کام یزید تلخ نمودند.
[1] چوب و ترکه ای که یزید، با آن بر سر بریده امام اشاره می کرد و بر لب و دندان امام می زد.