حدیث مهدوی
اصبغ بن نباته مي گويد: به خدمت اميرالمومنان علي بن ابي طالب عليهالسلام شرفياب شدم، ديدم که در درياي فکر غوطه ور است و با انگشت مبارکش به زمين مي زند. عرض کردم: اي اميرمومنان! چه شده؟ شما را انديشناک مي بينم؟! با انگشت مبارک به زمين مي زني! مگر به آب و گل علاقمند شده اي؟! فرمود:لا والله ما رغبت فيها و لا في الدنيا يوما قط، و لکن فکرت في مولود يکون من ظهري، الحادي عشر من ولدي، هو المهدي يملأها عدلا کما ملئت جورا و ظلما، تکون له حيره و غيبة، يضل فيها اقوام و يهتدي فيها آخرون.نه، به خدا سوگند، حتي يک روز هم به اين خاک و به اين دنيا علاقمند نشدم. ولي داشتم فکر مي کردم درباره ي مولودي که از نسل من به دنيا خواهد آمد. او يازدهمين فرزند من است. او مهدي ماست (عليهالسلام)، که زمين را پر از عدل و داد کند، پس از آنکه از جور و ستم پر شده باشد. براي او دوران غيبت و سرگرداني هست. در آن ايام اقوامي از راه حق منحرف مي شوند و اقوام ديگري به شاهراه هدايت رهنمون مي شوند.اصبغ مي گويد: عرض کردم: اي اميرمومنان! آيا اين کار شدني است؟ فرمود:آري، آن حتمي است، از قلم تقدير گذشته است. اي اصبغ! تو چه مي داني که اين امر چگونه است؟! آنها بهترين اين امت هستند با بهترين اين عترت.اصبغ پرسيد: سپس چه خواهد شد؟ فرمود:آنگاه خداوند هر چه اراده کند، انجام مي دهد که براي او اراده ها، هدفها و غرضهايي است.
کمال الدين/ ص289 و کفاية الاثر/ ص220
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط انتظار در 1396/08/19 ساعت 01:03:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1396/08/19 @ 07:49:33 ب.ظ
مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو]
یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک