موضوع: "تاریخ"
اگر اهل ایمان باشید پایین هم باشید، بالایید
دوشنبه 03/11/08
آدم بزرگ پایین هم بنشیند، از همان جا چای را توزیع میکنند! این یعنی آدم ها هستند که به جا، جایگاه میبخشند. یعنی اگر پایین باشند، پایین، بالاست و اگر در بالا نباشند، بالا، پایین است. و تو گویی این آدم ها هستند، که بالا و پایین ها را، بالا و پایین میکند.
و ایمان عین همان بزرگ است. با هر که باشد، بزرگ و هر کجا باشد، بالاست و با هر که نباشد، کوچک و هر کجا نباشد، پایین است. به همین خاطر خداوند به شکست خوردگان جنگ اُحد که به ظاهر پیروز نبودند و به ظاهر پایین می نمودند، میگوید: «وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ» شما بالایید، اگر اهل ایمان باشید. یعنی اگر اهل ایمان باشید، پایین هم باشید، بالایید و اگر نباشید، بالا هم باشید، پایینید.
پس کسی که بویی از ایمان برده باشد و از اهالی ایمان باشد، نباید سستی کند، «وَلاَ تَهِنُوا» چون از سازی که تارهای سستی داشته باشد، نوا و نغمه خوشی به گوش نمیرسد و آن چیزی که ساز وجود آدمی را کوک میکند، ایمان است. کسی که بوی ایمان با خود دارد، نباید کمترین حزن، اندوه و نگرانی به خود راه دهد «وَلاَ تَحْزَنُوا»؛ غمین و محزون نباشید.
مسطورا/۴۶
خُمرههای دو ریالی
شنبه 03/11/06
ما که کورکورانه عصاها میزنیم
لاجرم قندیلها را بشکنیم
شنیدن حرفهای نشنیدنی و نشنیدن حرفهای شنیدنی، آفتِ جانسوز روزگار ماست. متاسفانه آدمها به جای اینکه قلکهای سکه باشند آن هم سکههای طلا خمرههای دو ریالیاند؛ پُرَند اما پُر از حرفهای کمبها و بیارزش. یعنی میشنوند چیزهایی را که هیچ ارزش شنیدن ندارند و نمیشنوند آنچه را که باید بشنوند!!!
و از شِکوههای اهل دوزخ، شِکوه از نشنیدن است و میگویند «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ» اگر میشنیدیم، یعنی نشنیدیم و نگرفتیم، در نتیجه گرفتار آمدیم.
در نقطه مقابلِ ایشان اهل ایمانند که تمام هنرشان در شنیدن است، یعنی سراپا هوش و گوشند « وَ قالُوا سَمِعْنا» گفتند شنیدیم و شنیدهها را هم نشنیده نگرفتیم؛ بلکه «وَ أَطَعْنا» یعنی به کار بستیم و با همین کار بارِ خود را بستند.
مسطورا/۴۰
ابلیس، اول مؤمن عالَم
چهارشنبه 03/11/03
ایمان بر طبق فرهنگ غیر قابل تردید قرآن، صرفا یک امر قلبی نیست. درست است که ایمان یعنی باور، و باور مربوط است به دل اما قرآن هر باوری را، هر ایمان و قبول و پذیرشی را به رسمیت نمیشناسد. ایمانِ مجرد، ایمانِ قلبیِ خشک و خالی، ایمانی که در جوارح و اعضای مومن، شعاعش مشهود نیست. این ایمان از نظر اسلام ارزشمند نیست. اول مؤمن به خدا شیطان است. ابلیس پیش از آنکه بندگان پر مدعای پروردگار و فرزندان پُر ناز و افاده آدم به این سرزمین خاکی بیایند، سالیانی خدای متعال را عبادت میکرد و دلش کانون معرفت خدا بود، اما در آن بزنگاه، یعنی در هنگام تعیین راه نهایی، این ایمان به کار ابلیس نیامد، این ایمان در همان دل ماند. اگر فقط تصدیق و پذیرش در صدق کلمه ایمان کافی بود، من میگویم اول مومن به پیغمبر ابولهب بود! من میگویم اگر او مومن نیست به دلیل اینکه این ایمانش، این قبولش، این تصدیقش با تعهدهای متناسب همراه نبوده، آیا ما مؤمنیم؟ در حالی که تصدیق ما هم با تعهدهای متناسب همراه نیست. سالیانی است و سالیان دراز، روی مغزها دارند کار میکنند، تا بگویند اسلامِ منهای عمل، ایمانِ بدون عمل، در دل محبت و ایمان و باور و نه در عمل، حرکت و تلاش و اثر، سالهاست به ما این را میخواهند بباورانند و قرآن همچنان ندایش بلند و زنده و شاداب است که «وَ مَا أُولٰئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ»، آن کسانی که این کارها را ندارند، مومن نیستند، ایمان ندارند.
هجرت هم یک نمونه عالیِ عمل بر اساس ایمان است، هجرت کردن یعنی چه؟ یعنی از مشهد رفتند تهران مثلاً ماندند؟ از شهری به شهری مهاجرت کردند و بس؟! نه اولاً هجرت کردن به معنای یکباره از همه چیز دست شستن به خاطر هدف، به خاطر پیوستن به جامعه اسلامی، به خاطر قبول تعهد در مجموعه تشکیلات جامعه اسلامی محسوب میشود.
منبع؛ مسطورا.
مدافع ایدهی صلح امام حسن (علیه السلام)
دوشنبه 03/06/12
صفت مذلّ المؤمنين بر امام حسن (علیه السلام) دادن به اعتبار اينكه امام با معاويه صلح کرده نشانگر بى اطّلاعى و عدم معرفت اشخاصى از قبيل سفيان بن الليل از وسعت جهانبينى و قدرت ژرف و عميق امام در تشخيص راه قيام عليه ظلم است. به شهادت اكثر مورّخين از جمله قيام الحسن تأليف ابراهيم بن محمّد بن هلال ثقفى از بزرگترين شخصيت هاى تاريخ اسلام؛ امام را سازنده زمينه عينى حماسه عاشورا می داند:«… آنچه در تحليل امام، بسيار دقيق است شناخت طبيعت زمان و عناصر غالب است كه امام با مسلح بودن به اين شناخت، نگريست كه هم اكنون بايد بكوشد تا واقعيت معاويه و بنى اميّه و كينه جويى باطني شان را نسبت به اسلام بر ملا كند و حقيقت مغلوب را براى مقاومت با فريب غالب آماده سازد …»1
امام حسین(علیهالسّلام)، جزو مدافعان ایدهی صلح امام حسن(ع) بود. وقتی که در یک مجلس خصوصی، یکی از یاران نزدیک - از این پُرشورها و پُرحماسهها - به امام مجتبی(علیهالصّلاةوالسّلام) اعتراضی کرد، امام حسین با او برخورد کردند: «فغمز الحسین فی وجه حجر». هیچکس نمیتواند بگوید که اگر امام حسین به جای امام حسن بود، این صلح انجام نمی گرفت. نخیر، امام حسین با امام حسن بود و این صلح انجام گرفت و اگر امام حسن(علیهالسّلام) هم نبود و امام حسین(علیهالسّلام) تنها بود، در آن شرایط، باز هم همین کار انجام میگرفت و صلح میشد.2
1. ابن اعثم كوفى، الفتوح، ترجمه محمد بن احمد مستوفى هروى، تحقيق: غلامرضا طباطبائى مجد، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1372ش، ص1044
2. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در روز پانزدهم ماه مبارک رمضان، 1369/01/22
راه رهایی از جهل مقدس
چهارشنبه 03/06/07
یکی از عوامل پیدایش جهل مقدس، عدم معرفت حقیقی است. «معرفت ها از منابع گوناگون به دست می آیند و با معرفت های اولیه، معرفت های دیگری تولید می شود. به عبارتی معرفت ها راه ارتباط و تعامل ما با دیگران و حتی با خودمان و نیز پیش نیاز همه ی تصمیم ها و اعمال ما هستند.»[1] نبود معرفت حقیقی می تواند به جهل مقدس و پیامدهای ناشی از آن بینجامد.
لذا «اسلام در ترغيب مردم به کسب معرفت تلاش مى كند و آنان را پيش از هر چيز به دانش طلبى و دستيابى به معرفت حقيقى، تشويق مى نمايد و برترين مسلمان را مسلمانى مى داند كه معرفت بيشتر دارد، نه عبادت بيشتر. چنانچه پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرموده اند: «أفضَلُكُم إِيمانًا أَفضَلُكُم مَعرِفَةً؛ برترينِ شما از جهت ايمان، برترينِ شما از جهت معرفت است.»[2] در روایتی دیگر از یکی از معصومان (علیهم السلام)، چنين آمده است: «بَعضُكُم أَكثَرُ صَلاةً مِن بَعضٍ، وبَعضُكُم أَكثَرُ حَجّاً مِن بَعضٍ، وبَعضُكُم أَكثَرُ صَدَقَةً مِن بَعضٍ، وبَعضُكُم أَكثَرُ صِياماً مِن بَعضٍ، وأَفضَلُكُم أَفضَلُكُم مَعرِفَةً؛[3] برخى از شما نمازش بيش از ديگران است و برخى حجّش بيشتر است و برخى صدقه اش بيشتر است و برخى روزه اش بيشتر است؛ (ولى) برترينِ شما، كسى است كه معرفتش بيشتر باشد.»[4]
«قرآن كريم نیز تلاش مى كند انديشه آدميان را از توهّم و تخيّلِ «علم و آگاهى» پاك كند و آنان را آگاهانى حقيقى بار آورد. قرآن كريم تلاش مى كند تا پيروان تمامى مكاتب و معتقدان به هر عقيده را از سيماى معرفت خيالى كه از جهل و تقليد كوركورانه نشئت مى گيرد، نجات دهد و آنان را به معرفت حقيقى و دانش واقعى برساند. از اين رو، بر آنان كه تقليد را بر تحقيق و تن دادن به سنّت هاى جاهلانه را بر تن دادن به حقيقت، ترجيح مى دهند، به شدّت مى تازد.»[5]
در اين زمينه آيه هاى فراوانى در قرآن كريم وجود دارد؛ از جمله خداوند در سوره اعراف آیه 138 فرموده است: «قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ؛[6]به موسى (عليه السلام) گفتند: همانگونه كه بت گرايان خدايانى دارند تو نيز براى ما خدايانى (بتهايى) بگمار. موسى فرمود: شما جامعه اى جهل پيشه ايد.»[7]
بنابراین برای رهایی از جهل مقدس باید همه اعمال و رفتار از روی تفقه یعنی معرفت ناب و حقیقی باشد. «با چشم بسته و تقلید کورکورانه، اعتقاد و باورهای انسان نه تنها مفید نیست بلکه خطرناک است. اگر آدمی چشم، گوش و دریچه ی قلب خود را ببندد و یکجا تسلیم مطالب دیگران شود، یعنی ابزار سنجش را کنار بگذارد، تهی مغز می گردد. انسان صاحبدل کسی است که مطالب را با گوش می شنود با چشم می بیند و با دل می سنجد و صحیح و احسن آنها را بر می گزیند.»[8]
امام علی (علیه السلام) می فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي تَرَكَهُ، وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِيثَاقِ الْكِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَقَضَهُ، وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَبَذَهُ فَالْتَمِسُوا ذَلِكَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِه؛[9] و بدانید که شما هرگز حق را نشناسید مگر آنکه ترک کننده ی حق را بشناسید و پیمان محکم قرآن را نگیرید مگر آن که پیمان شکنان نسبت به قرآن را بشناسید و متمسک به قرآن نمی شوید تا آنکه رها کنندگان قرآن را بشناسید. پس این معرفت را از اهلش (که اهل بیت اند) بخواهید.»[10]
«چنین شناختی است که انسان را از جهل تقدس یافته و در افتادن به بیراهه نجات می دهد. امام پیوسته در آن شرایط بحرانی که فتنه ای عظیم پدید آمده بود می کوشید تا به افراد معرفت بدهد و عقبه های تاریخی فتنه گران را به یاد آورد و کینه های دیرین آنان را از اسلام و حق مطرح کند.»[11]
بنابراین می توان وجود معرفت و کسب آن از مهمترین ارکان رهایی از جهالت، برشمرد به طوری که تلاش در رسیدن به معرفت حقیقی، سعادت و شقاوت انسان را در مسیر زندگی روشن می سازد. «جهل و بی خردی انسان را به نافرمانی خدا و قتل امام جامعه می کشاند و راه را به سوی عذاب اخروی و محرومیت از قرب خداوند باز می کند.»[12] کج اندیشی دینی و نگاه تقدس مآبانه به همه ی امور به ویژه مسائل دینی، چنان خسارت هایی به دنبال دارد که قرن ها پس از گذشت آن هرگز قابل جبران نخواهد بود.
[1]. مجتبی، مصباح، هبدالله محمدی، معرفت شناسی: سلسله دروس مبانی اندیشه اسلامی 1، چاپ هشتم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1399 ش، ص 25 و 29
[2]. محمد، محمدى رى شهرى، دانشنامه عقايد اسلامى، جلد 1، چاپ دوم، قم: نشر دارالحدیث، 1386 ش، ص55
[3]. حسنعلى، مرواريد، تنبيهات حول المبدأ و المعاد، چاپ دوم، مشهد: آستان قدس رضوی، 1418ق، ص40
[4]. محمد، محمدى رى شهرى، دانشنامه عقايد اسلامى، جلد 2، همان، ص269
[5]. حسن، عرفان، اعجاز در قرآن كريم، چاپ اوّل، تهران: دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، 1379 ش، ص146
[6]. سوره اعراف (3)، آيه 138
[7]. حسن، عرفان، اعجاز در قرآن كريم، همان، ص146
[8]. سید مصطقی، محقق داماد، فاجعه مقدس؛ روشنگری دینی (3)، گفتارهایی در تحلیل حادثه ی عاشورای حسینی، همان، ص 55
[9]. محمدباقر، مجلسى، بحار الأنوار، جلد34، بيروت: موسسه الوفاء، 1404 ق، ص233
[10]. جواد، محدثی، فتنه (درس هایی از نهج البلاغه) چاپ ششم، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، 1391 ش، ص 39
[11]. همان
[12]. محمد، فتحعلی خانی، آموزه های بنیادین علم اخلاق، جلد 2، قم: مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی (صلی الله علیه و اله) شهریار، 1379 ش، ص 56