وسوسه شمر

عبیدالله به پیشنهاد عمر بن سعد فکر می کرد؛ که به هر شکلی که ممکن است با امام حسین علیه السلام نجنگد. ولی شمر که پیش او نشسته بود، بلند شد و گفت: «حسین در حال حاضر در سرزمین تو و کنار تو است، اگر او را رها کنی، قوی تر می شود و تو ناتوان تر خواهی شد. سخن حسین را نپذیر و او را مجبور کن به دستور تو عمل کند. تو حق داری که حسین و یارانش را مجازات کنی و اگر آنها را ببخشی آنها حقّ دارند تو را مجازات کنند.»
عبیدالله بن زیاد با شنیدن سخنان وسوسه انگیز و شیطانی «شِمْربن ذِی الْجَوْشَن» به فکر فرو رفت و گفت: «پیشنهاد خوبی کردی، همان کاری را می کنیم که تو گفتی!»
خنده رضایت بخشی بر لبان شمر ظاهر شد و موذیانه، تصمیم عبیدالله بن زیاد را تأیید کرد.

خدایا، او را تشنه کام بمیران...

عمر بن سعد با خواندن نامه عبیدالله بن زیاد به «عَمْرِو بْنِ حَجّاج» دستور داد با پانصد سوار جنگی کنار رود فرات بروند و راه رسیدن به آب را بر امام حسین و یارانش ببندند.
در روز هفتم محرم یکی از جنگجویان عمر بن سعد، که «عبدالله بن حصین اَزْدی» نام داشت، با صدای بلند فریاد زد: «ای حسین، آیا این آب را نمی بینی که زلال و شفّاف است، به خدا قطره ای از آن را نچشی تا از تشنگی بمیری!» امام حسین فرمود: «بار خدایا، او را تشنه کام بمیران و هرگز او را نیامرز.»
بعد از واقعه کربلا او به نفرین امام گرفتار شد؛ هر چقدر آب می نوشید، سیراب نمی شد. مرتّب فریاد می زد: تشنه ام؛ تشنه ام! به همین وضع زندگی کرد تا هلاک شد.

مأموریت پیکهای عمر بن سعد

«قره بن قَیْس» نزد امام حسین علیه السلام آمد و هدف امام را از آمدن به کربلا پرسید. امام فرمود: «مردم شهر شما (کوفه) به من نوشتند به این جا بیایم، پس (حالا) اگر از آمدن من راضی نیستید، من باز می گردم.»
قره بن قیس بازگشت و پیام امام را به او رساند. عمر بن سعد هم نامه ای به عبیدالله نوشت و سخنان امام را ذکر کرد.
وقتی نامه عمر بن سعد به دست عبیدالله رسید و آن را خواند گفت: «حالا که در چنگال ماست می خواهد فرار کند، ولی رهایی برای او نیست.» سپس نامه ای برای عمر بن سعد نوشت و گفت: «نامه تو را خواندم، به حسین و همراهانش بگو با یزید بیعت کنند. بعد از آن که بیت کردند من درباره آنها فکری خواهم کرد.»
به دنبال نامه قبلی، عبیدالله نامه دیگری نوشت و برای عمربن سعد فرستاد: «راه رسیدن به آب را بر حسین و یارانش ببند، حتی یک قطره هم نباید بچشند.》

یزید کیست؟

مادر یزید «میسون» بود و در بسیاری از کتاب های تاریخی از یزید به عنوان فردی «حرام زاده» نام برده اند [اما به هر علّت، معاویه را پدر یزید می دانند]. معاویه ناچار شد از مادر یزید جدا شود، به همین جهت او را به منطقه ای که قبیله پدر میسون در آنجا زندگی می کرد فرستاد و یزید در آن محل متولّد شد.
افراد قبیله مادرِ یزید قبلاً مسیحی بودند، از این رو همه افراد قبیله مسلمان نشده بودند. تاریخ نویسان نوشته اند: بیشتر مربیان و استادان یزید مسیحی بودند.
یزید در آن محیط مسیحی بزرگ شد و تربیت خاص آنان بر او آنچنان اثر گذارد که بعدها مسیحیان را از مسلمان ها به خود نزدیک تر می دانست و حتی تربیت فرزندش، «خالد» را به یک مسیحی سپرد.
همه تاریخ نویسان گواهی می دهند که یزید از تربیت اسلامی محروم بود و به شدت از آداب و رسوم بیگانگان پیروی می کرد و به کارهای زشت، مثل: خوش گذرانی، شراب خواری، رقص و غنا و سگ بازی مشهور بود.

تا همیشه...

به نظر شما چرا حرکت تاریخ ساز امام حسین علیه السلام فراموش نمی شود؟ مگر در تاریخ بشریّت قهرمانان دیگری نداریم؟ اگر داریم، پس چرا مثل امام حسین علیه السلام از آنها یاد نمی کنیم؟ به راستی چرا مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام هر سال با شکوهتر و گرم تر از سال قبل برگزار می شود؟ چرا خاندان «بنی اُمیّه» به فراموشی سپرده شده اند و قیام «امام حسین علیه السلام» جهانی شده است؟
برای رسیدن به پاسخ، لازم است از علّت های اصلی «نهضت عاشورا» آگاه شویم. نبرد خونین عاشورا، جنگ بین دو طایفه برای به دست آوردن قدرت یا سرزمین های مختلف نیست. هر چند که عدّه ای گمان می کنند دو خاندان، از قبیله ای بزرگ و کهن بر سر امتیازاتِ قبیله ای جنگیده اند. حادثه تاریخی کربلا تصویر واضحی از جنگ دو عقیده و فکر است. این جنگ، ادامه جنگ همه پیامبران الهی با جبهه باطل برای اصلاح مردم جهان بود.

 
مداحی های محرم