
غریم
چهارشنبه 96/02/27
«غریم» در لغت، هم به معنای طلبکار آمده است و هم به معنای بدهکار.
(مجمع البحرین، ج 6، ص 125؛ لسان العرب، ج 12، ص 436.)
در روایات فراوانی از آن به عنوان یکی از القاب حضرت مهدی علیه السلام یاد شده است. بیشتر به نظر میرسد مقصود، معنای نخست آن باشد که درباره حضرت به کار رفته است.
این لقب نیز مانند برخی القاب دیگر، از روی تقیّه بوده که هرگاه شیعیان میخواستند مالی را نزد آن حضرت یا نواب و وکلای آن حضرت بفرستند، یا وصیت کنند و یا از جانب آن حضرت مطالبه کنند، به این لقب حضرت را میخواندند.
شیخ مفید رحمه الله به این نکته تصریح کرده، مینویسد:
«کلمه غریم رمزی بود بین شیعه که وقتی حضرت مهدی علیه السلام را از روی تقیّه یاد میکردند، از آن استفاده مینمودند.»
(الارشاد، ص 354.)
بنابراین، استفاده از این لقب عمدتاً در ارتباطات مالی شیعیان با حضرت مهدی علیه السلام - آن هم در طول غیبت صغری - بوده است.
(کمال الدین و تمام النعمة، ج2، باب45، ح5.)
در اینجا به برخی از روایات اشاره میشود:
1. محمد بن صالح گوید:
«وقتی پدرم از دنیا رفت و امر به من رسید، سفته هایی (حواله هایی) نزد پدرم بود که نشان میداد، مربوط به اموال غریم است.»
(الکافی، ج 1، ص 521، ح 15.)
2. اسحاق بن یعقوب گوید:
«از شیخ عمری شنیدم که میگفت:
با مردی شهری مصاحبت داشتم و به همراه او مالی برای غریم بود و آن را برای او فرستاد.»
(کمال الدین و تمام النعمة، ج2، باب45، ح6.)
3. محمد بن هارون گوید:
«از اموال غریم پانصد دینار بر ذمه من بود.»
(همان، ح 17.)

کوه رضوی
سه شنبه 96/02/26
«رَضْوی» نخستین کوه از کوههای «تهامه»، در یک منزلی «ینبع» و هفت منزلی «مدینه» است.
(ر.ک: مجمع البحرین، ج 1، ص 188.)
از این کوه در روایات سخن به میان آمده و از آنجا به عنوان جایگاه ارواح مؤمنان در عالم برزخ یاد شده است.
(بحارالانوار، ج 6، ص 243.)
در برخی دیگر از روایات، به عنوان محل زندگی حضرت مهدی علیه السلام در دوران غیبت نام برده شده است.
شیخ طوسی با ذکر سند از عبد الاعلی نقل کرده است:
«با امام صادق علیه السلام خارج شدم تا اینکه به «روحا» رسیدیم.
آن حضرت به کوه آن نگاه کرد و فرمود:
این کوه را که میبینی کوهی است که به نام «رضوی» نامیده میشود. از کوههای فارس است که چون ما را دوست میداشت، خداوند به نزد ما آن را منتقل کرد و در آن از درختهای میوه قرار داد. همانا برای صاحب الامر در آن دو غیبت است که یکی کوتاه و دیگری طولانی است.»
(کتاب الغیبة، ص 163.)
علاوه بر روایات، در فرازهایی از دعای ندبه نیز چنین میخوانیم:
«ای کاش میدانستم در کجا استقرار داری و در کدام سرزمین تو را بجویم؟ آیا در کوه رضوی هستی؟ یا غیر آن …»
«لَیتَ شِعْری اَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوی بَلْ اَیُّ اَرْضٍ تُقِلُّکَ أَوْ ثَری اَبِرَضْوی اَمْ غَیرِها …»
(سید بن طاووس، الاقبال، ص 298.)
همین ذهنیت ساخته شده درباره غیبت مهدی علیه السلام در این کوه، باعث شد تا کسانی که درباره مسأله «مهدویّت» دچار انحراف شدهاند، مهدی موهوم خود را در این کوه غایب بدانند. بنابراین شیعه این کوه را از کیسانیه نگرفته؛ بلکه به جهت وجود این روایات در بین مسلمانان، آنان معتقد شدهاند که مهدی خیالی خود، در آن کوه است!

وکلای حضرت مهدی عج
سه شنبه 96/02/26
یکی از تشکلهای مهمی که در دوران ائمه متأخر شکل گرفت، «تشکیلات وکالت» بود که ایشان جهت آماده کردن هرچه بیشتر مردم، برای تحمّل دوران غیبت حضرت مهدی علیه السلام به وجود آوردند. ایشان هر چه بیشتر میکوشیدند تا از مواجهه مستقیم کم کرده، امور را به عهده افراد لایقی بگذارند.
این تشکیلات رسماً در زمان امام کاظم علیه السلام به وجود آمد و در زمان حضرت مهدی به اوج خود رسید. در زمان غیبت صغری این تشکیلات، به وسیله چهار تن (در طول هم) رهبری میشد؛ به این صورت که شیعیان از حضرت مهدی علیه السلام در زمینه مسائل فقهی، مالی و حتی امور شخصی سؤال کردند، این پرسشها از طریق نواب اربعه (سفرای حضرت) انجام میپذیرفت و پاسخ نیز بعد از مدتی کوتاه، به آنان داده میشد.
این نایبان نیز وکلایی در بسیاری از شهرهای اسلامی داشتند که با سرعتی فراوان، در آسان ساختن کارهای نایبان حضرت، انجام وظیفه میکردند. وکیلان، افرادی خوشرفتار، استوار در عقیده، ثابت قدم و معروف به زهد و تقوا و صلاح بودند.
(امام مهدی از ولادت تا ظهور، ص 236.)
این وکیلان بعد از نواب اربعه، عبارت بودند از:
1. احمد بن اسحاق (وکیل در قم)
2. محمد بن شاذان (نائب در نیشابور)
3. محمد بن حفص
4. محمد بن صالح همدانی (وکیل در همدان)
5. قاسم بن علا (وکیل در آذربایجان)
6. ابوالحسین محمد بن جعفر اسدی (وکیل در ری)
(کتاب الغیبة، ص 415، ح 391؛ کمالالدین، ح 2، باب 16 و 43.)
7. ابراهیم بن محمد همدانی
8. ابراهیم بن مهزیار (وکیل در اهواز)
9. محمد بن ابراهیم بن مهزیار
10. احمد بن حمزة بن یسع قمی
11. داوود بن قاسم بن اسحاق
12. محمد بن علی بن بلال
13. ابومحمد وجنائی
14. عبداللّه بن ابی غائم قزوینی
15. حسین بن علی بزوفری
16. احمد بن هلال عبرتائی
17. حاجز بن یزید ملقب به وشاء وکیل در بغداد
(ر.ک: رجال کشی، کمال الدین و تمام النعمة، کتاب الغیبة.)
البته سه تن از این افراد - محمد بن علی بن بلال، محمد بن صالح همدانی و احمد بن هلال - منحرف و از وکالت امام علیه السلام عزل شدند! وکیلان در کنار نواب اربعه (سفیران) ایفای نقش میکردند. بخشی از تفاوتهای اینان و نایبان چهارگانه، عبارت بود از:
1. نواب اربعه «نایب خاصّ» بودند و «سفیر» خوانده میشدند. دیگران نیابت یا وکالت داشتند؛ اما از عنوان «سفارت» بهره نمیبردند.
2. نواب اربعه با امام علیه السلام ارتباط مستقیم داشتند؛ اما وکلای امام علیه السلام به واسطه نوّاب اربعه با امام مرتبط بودند.
3. مسؤولیت نوّاب اربعه از نظر جغرافیایی فراگیر بود؛ اما سایر وکیلان هر یک در منطقهای خاصّ فعالیت میکردند.
(ر.ک: تاریخ الغیبة الصغری، ص 609.)
4. نواب اربعه مسؤولیت هدایت همگانی و نیابت عام و مطلق و فراگیر داشتند؛ یعنی، به بیان احکام، شرح و تفسیر احکام و قرآن کریم، تبیین دین، سرپرستی ایتام و وقف، اجرای حدود، رسیدگی به شیعیان، جمعآوری خمس و زکات و … میپرداختند؛ ولی دیگر نایبان و وکیلان تنها مسؤولیت مشخصی داشتند و نیابتشان خاصّ بود؛ برای مثال برخی از آنان در اخذ وجوه شرعی وکیل بودند و گروهی در سرپرستی وقف یا ایتام انجام وظیفه میکردند.

طرید
دوشنبه 96/02/25
در برخی روایات از حضرت مهدی علیه السلام به عنوان «طرید» یاد شده است.
«طرید» به معنای طرد شده از طرف مردم است.
(لسان العرب، ج3، ص 267.)
عیسی خشاب گوید:
«به امام حسین علیه السلام گفتم:
آیا شما صاحب الامر هستید؟
فرمود:
«لا وَ لکنْ صَاحِبُ هَذا الاَمْرِ الطَّریدُ الشَّریدُ المَوْتُورُ بِاَبیهِ المُکَنَّی بِعَمِهِ …»
(کمالالدین وتمام النعمة، ج 1، ص 318، باب 30، ح 5.)
(خیر، لیکن صاحبالامر طرید (رانده شده) و شرید (آواره) است و خونخواه پدرش و دارای کنیه عمویش میباشد …»

عقیقه
یکشنبه 96/02/24
واژه «عقیقه» در فرهنگ اسلامی به معنای کشتن گوسفند، گاو یا شتر و … پس از ولادت کودک است و این کار از دیدگاه اسلام کاری پسندیده است. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله پس از گذشت هفت روز از ولادت دو فرزند گرانمایهاش حضرت حسن و حسینعلیهما السلام این کار را انجام داد و برای هر کدام یک قوچ، عقیقه کرد. عقیقه، با این بیان، کاری است که به جهت تقرّب به خدا و به منظور سلامت و طراوت کودک و تأمین حیات و آسایش او انجام میگردد. در روایتی پیامبر اسلام فرمود:
«هرکس در گرو عقیقه خویش است.»
(بحارالانوار، ج 104، ص 126.)
حضرت عسکری علیه السلام نیز پس از ولادت فرزند گرانمایهاش مهدی علیه السلام سیصد گوسفند به منظور سلامت و طراوت و امنیت کودک، در راه خدا عقیقه میدهد و این کودک در این امر مستحب، از همه گذشتگان و آیندگان ممتاز میگردد؛ چرا که تاریخ - جز آن گرامی - هیچ کودکی را نشان نمیدهد که پس از ولادتش سیصد مورد عقیقه داده شده باشد. به هر حال، حضرت عسکری علیه السلام این کار پسندیده را در راستای تقرّب به خدا و نیز به منظور تضمین و تأمین طول عمر و زندگی پر مخاطره حضرت مهدی علیه السلام، انجام داد و هم بدین وسیله دوستداران و شیفتگان اهل بیت علیهم السلام را از ولادت آخرین امام نور و آخرین حجّت خدا آگاه ساخت. او تنها به این شمار گسترده از عقیقه و قربانی بسنده نکرد؛ بلکه به «عثمان بن سعید» دستور داد:
ده هزار رطل نان و همین مقدار گوشت تهیه کند و آنها را میان «بنی هاشم» برای سلامتی آن کودک پر شکوه و اعلان ولادت او توزیع نماید.
(کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 431.)