اسلام آوردن اعرابی با شهادت سوسمار

يكى از صحرانشينان از قبيله بنى سليم در بيابان سوسمارى ديد و آن را گرفته در ميان آستين لباس خويش جاى داده به طرف رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله وسلم حركت كرد و هنگامى كه به او رسيد با صداى بلند به حضرت توهین کرد ولی ایشان با صبر وحوصله اصحاب وایشان را آرام کردندوآن شخص را به اسلام دعوت کردند
عرب باديه‏نشين عصبانى شد و گفت: به لات و عزّى سوگند تا اين سوسمار به تو ايمان نياورد من ايمان نخواهم آورد. پيامبر فرمود: اى سوسمار، من كيستم؟
در اين حال آن حيوان به زبانى فصيح گفت:
أَنْتَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ بْنِ هَاشِمِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ پيامبر فرمود: تو چه كسى را مى‏پرستى؟حيوان گفت أَعْبُدُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل‏بعدباشعری فصیح مدح پیامبر کرد،عرب صحرانشين به رسول خدا گفت:
دستت را دراز كن تا بيعت كنم، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه‏
حضرت فرمود: چند سوره از قرآن را به اين فرد بياموزيد.
وقتی اعرابی چند سوره را آموخت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله وسلم از او پرسيد: آيا از مال دنيا چيزى دارى؟
اعرابى گفت: سوگند به آنكه تو را به حق مبعوث نموده، در ميان چهار هزار مرد از قبيله بنى سليم، هيچ كس فقيرتر و نادارتر از من نيست.
پس پيامبر رو به اصحاب خود نموده و فرمود: چه كسى يك شتر به اين شخص مى‏دهد تا به عوض آن شترى در بهشت به او داده شود؟
سعد بن عباده انصارى «1» برخاست و گفت: پدر و مادرم به فداى تو، من شترى سرخ مو دارم كه آن را به او مى‏دهم.
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله وسلم مجددا خطاب به اصحابش فرمود: چه كسى عمّامه‏اى به اين شخص مى‏دهد تا خداى تعالى به عوض آن تاجى از تقوى را در روز قيامت به او عطا نمايد؟
على بن ابى طالب(عليه السّلام )از جا برخاست و گفت:
پدر و مادرم به فداى تو اى رسول خدا! تاج تقوى چيست؟
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله وسلم وصف آن تاج را براى على عليه السّلام بيان نمود و على عمّامه‏اش را از سر باز نموده و به سر آن شخص بست.
سپس پيامبر به اصحابش فرمود: چه كسى به اين مرد توشه راه مى‏دهد تا خدای مهربان توشه تقوى به او عطا كند؟
سلمان فارسى برخاسته و پرسيد: اى رسول خدا! توشه تقوى چيست؟
پيامبر فرمود: اى سلمان! هنگامى كه روز آخر عمرت فرا مى‏رسد خدای مهربان شهادتين- يعنى لا إله إلّا اللَّه، و انّ محمّدا رسول اللَّه- را به تو تلقين خواهد كرد و تو با گفتن آنها مرا ملاقات خواهى نمود و من نيز به ملاقات تو خواهم آمد.
سلمان برخاست تا تلاش کرده، نیاز آن نیازمند را برطرف سازد و خانه‏هاى پيامبر را جستجو كرد و در نزد زنان پيامبر غذايى نبود تا به او بدهند لذا متوجّه خانه فاطمه شد و با خود گفت: اگر خيرى باشد در منزل فاطمه دختر رسول خدا خواهد بود. پس در خانه فاطمه را زد و فاطمه از پشت در گفت:
كيست؟ چه حاجتى دارى؟
سلمان قصه ايمان آوردن اعرابى و ساير وقايع را براى فاطمه علیهالسلام بيان نمود و فاطمه فرمود:«یا سلمان وَ الذّی بَعَثَ مُحّمَدا بِالحَقِ نَبیّا اَنَّ لَنا ثَلاثا ما طَعِمْنا و اَنَّ الحَسَن و الحسینَ قَدْ اضْطَرَبا عَلَیّ مِنْ شِدَّةِ الجوع، ثُمَّ رَقَدا کَانَّهُما فِرْخانِ مَنْتُوفانِ و لکِنْ لا اَرُدُّ الخَیْر اذا نَزَلَ بِبابی»؛
اى سلمان! سوگند به خدای مهربانى كه محمّد را به حق مبعوث فرموده ما مدّت سه روز است كه غذايى نخورده‏ايم، حسن و حسين از شدّت گرسنگى بهانه‏جويى مى‏كنند و اكنون نيز به خواب رفته‏اند، ولى با وجود اين اگر خيرى بر در خانه من بيايد آن را رد نخواهم كرد،
حضرت زهرا سلام الله علیهافرمود:
اى سلمان! اين پيراهن را بگير و نزد شمعون يهودى ببر و به او بگو: فاطمه دختر محمّد مى‏گويد: اين پيراهن را رهن بردار و در مقابل آن يك من خرما و يك من جو بده تا به زودى به خواست خدا پول آن را مى‏پردازم.
سلمان پيراهن را گرفته و همان گونه كه فاطمه فرموده بود عمل كرد، هنگامى كه شمعون يهودى آن پيراهن را در دست گرفت به آن مى‏نگريست و اشك مى‏ريخت و مى‏گفت:ُ
اى سلمان! اين همان زهد و تقواى واقعى در دنياست كه حضرت موسى در تورات به ما وعده كرده است، أَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه‏و من اكنون شهادت مى‏دهم كه خدا يكى است و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله وسلم بنده و فرستاده اوست. بدين وسيله آن يهودى سرشناس اسلام آورد و آنچه را كه فاطمه خواسته بود به سلمان داد
سلمان خرما وجو را نزد فاطمه آورده و تحويل وى نمودحضرت فاطمه علیهالسلام بلافاصله جو را آسيا نمود و خميرى ساخته و نان پخت، آنگاه همه آنها را به سلمان داد و به او فرمود: اينها را بگير و به حضور پيامبر ببر.
سلمان گفت: اى فاطمه! يكى از اين نانها را براى حسن و حسين بردار كه آرام شوند.
اما فاطمه در پاسخ، سخنی درس آموز و عبارتی زرین می فرماید:
«یا سلمان! هذا شییٌ امضیناه للّه عَزَّ و جَل لَسْنا نَأخُذ مِنْهُ شیئا»؛
ای سلمان! این کار را فقط برای خدای بزرگ انجام دادیم و هرگز چیزی از آن راپس نمی گیریم
سلمان نانها را گرفت و نزد پيامبر آورد. وقتى چشم رسول خدا به سلمان افتاد، پرسيد:
اى سلمان! اين نانها را از كجا آورده‏اى؟
سلمان گفت: از منزل دخترتان فاطمه.
پيامبر خدا كه خود نيز سه روز غذايى نخورده بود، برخاست و به سوى منزل فاطمه رفت، و چون در را به صدا درآورد فاطمه در را باز كرد و هنگامى كه پيامبر چهره زرد فاطمه و چشمان فرورفته او را مشاهده كرد فرمود: دخترم! چرا رنگ چهره‏ات زرد شده و چشمانت در حدقه به گودى رفته است.
فاطمه گفت: اى پدر! مدت سه روز است كه طعامى نخورده‏ايم، و حسن و حسين از شدّت گرسنگى بهانه‏گيرى كردند و اكنون به خواب رفته‏اند.
رسول خدا وارد منزل شده و حسن و حسين را از خواب بيدار كرده هر يك را بر يكى از زانوهايش نشانيد و فاطمه در مقابل پدر بر زمين نشست و پيامبر در حالى كه متأثر شده بود او را در آغوش گرفت، در اين حال على نيز وارد شده و در كنار پيامبر نشست و پيامبر با دستش او را به سوى خود كشيده و آنگاه به سوى آسمان نگريسته و گفت:
إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيرا
اى خدا و مولاى من! اينان اهل بيت من هستند، پروردگارا از تو مى‏خواهم كه هر گونه زشتى و پليدى را از آنها دور كنى، و ايشان را از معاصى تطهير و پاكيزه گردانى.
سپس فاطمه برخاست و داخل اطاق مخصوص خود شد و پس از به جاى آوردن دو ركعت نماز دستش را به سوى آسمان بلند كرده و گفت:
پروردگارا! اين محمّد پيامبر تو، و اين على پسر عموى او، و اينان حسن و حسين نوه‏هاى فرستاده و رسول تو هستند، خدای مهربانا! طعامى از آسمان براى ما فرو فرست مانند آن طعامى كه بر بنى اسرائيل عطا نمودى، گر چه آنان كفران نعمت كردند، بار خدايا آن طعام را بر ما عطا كن، همانا خواهى ديد كه ما در مقابل آن شاكر و سپاسگزاريم.
سوگند به خدای مهربان! هنوز دعاى فاطمه به آخر نرسيده بود كه كاسه‏اى پر از غذا، كه از آن بخار متصاعد مى‏شد فرود آمد و از آن بويى مانند مشك متصاعد گشت.
فاطمه علیهالسلام آن غذا را برداشت و در مقابل پيامبر، على و فرزندانش گذارد، وقتى چشم على(عليه السّلام )به آن غذا افتاد از فاطمه پرسيد: اين غذا را از كجا آوردى؟ پيامبر به على(عليه السّلام )فرمود: اى على! بخور و جستجو مكن، سپاس خدايى را كه مرا زنده نگاه داشت تا ببينم كه چگونه از دخترم همان معجزه‏اى صادر مى‏شود كه از مريم دختر عمران صادر شده بود همان مريمى كه هر گاه زكريا در محراب عبادت نزد او مى‏رفت طعامى مى‏يافت و هنگامى كه از او سؤال مى‏كرد: اين طعام از كجا آمده است؟ پاسخ مى‏شنيد: از طرف خدا، همان خدايى كه هر كه را خواهد بى‏حساب روزى دهد.
پس همه ايشان از آن غذا خوردند و پيامبر از خانه فاطمه خارج گرديد.
ابن عبّاس در ادامه قصّه اعرابى گويد: مرد باديه‏نشين هنگامى كه زاد و توشه راه را گرفت، بر شتر خويش سوار شد و نزد قبيله بنى سليم بازگشت و هنگامى كه به آنجا رسيد با صدايى بلند فرياد برآورده و گفت: بگوييد كه خدای مهربان يكى است و محمّد فرستاده اوست.
مردان قبيله وقتى اين سخنان را از او شنيدند شمشيرها را برهنه كرده و اطراف او را گرفته و گفتند:
تو دين محمّد را اختيار كرده‏اى در حالى كه او فردى ساحر و دروغگوست؟
اعرابى گفت: چنين نيست، اى قبيله بنى سليم، به درستى كه معبود و خداى محمّد صلّى اللَّه عليه و آله وسلم بهترين معبود است و محمّد صلّى اللَّه عليه و آله وسلم بهترين پيامبر، من نزد او رفتم در حالى كه گرسنه بودم و او سيرم كرد، برهنه بودم لباسم داد، پياده بودم سوارم كرد، و آنگاه قصّه سوسمار را براى آنان باز گفت و آن اشعارى را كه براى رسول خدا سروده بود براى آنها بازخواند و در آخر گفت:
اى قبايل بنى سليم! اسلام بياوريد تا از آتش جهنّم در امان باشيد.
پس در آن روز چهار هزار مرد شجاع اسلام آوردند و هميشه با پرچمهاى سبز خود در خدمت پيامبر حاضر و آماده بودند.
————–
رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، ج‏1، ص: 35

حضرت فاطمه سلام الله علیها در اجتماع 

مرجعيت علمي اصحاب و فعاليت هاي اجتماعي:
از منابع تاريخى چنين بر مى‏آيد كه حضرت زهرا (سلام الله علیها) براى ايفاى مسئوليت هاى اجتماعى با شخصيت هايى از ياران رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همچون سلمان، مقداد، ابوذر، بلال، عمار و جابربن عبداللَّه انصارى در ارتباط بوده و آنان در جلساتي به حضور آن حضرت رسيده و حوزه درسى تشكيل مى‏داند و ايشان سخنان آموزنده و اطلاعات و رازهاى غيبى و دعاهاى مخصوص به آنان مى‏آموخت. [1] وقتى بيمار مى‏شد، آنان براي عيادت به خدمتش شرفياب مى‏شدند و در اعياد و روزهاى خجسته و هنگام تولد فرزندانش براى عرض تبريك به حضورش مى‏رسيدند و يا براى‏ حل مشكل درمانده‏اى به او مراجعه كرده، از حضرتش استمداد مى‏جستند.
آن حضرت صله ارحام انجام مي داد و به ديدار خويشاوندان مى‏شتافت و با آنان نشست و برخاست داشت و حتى پس از مرگ فراموششان نمى‏كرد و ضمن حضور مستمر بر مزارشان براى آنان از خدا طلب آمرزش مى‏نمود و با دعا و قرائت قرآن، از فداكاري ها و مجاهدت هاى آنان در راه اسلام تقدير و تكريم مى‏كرد. بر پايه حديثى، كه از امام صادق(ع) نقل شده است، آن حضرت هفته‏اى دو بار، روزهاى دوشنبه و پنجشنبه به زيارت شهداى احد، به ويژه حمزه سيدالشهداء مى‏رفت و به همراهان، محل استقرار پيامبر(صلی الله علیه و آله) و نيروهاى اسلام در جنگ، همچنين اردوگاه مشركان را نشان مى‏داد. [2]
بخشش ها و انفاق هاى حضرت زهرا (سلام الله علیها) تلاش هاى ايثارگرانه وى در رفع نيازهاى جامعه اسلامى و كسانى كه به آن حضرت رجوع مى‏كردند از ديگر فعالي هاي اجتماعي آن حضرت است.
——–پی نوشت——–
1. بحار الانوار، علامه مجلسي، ج43، ص 66
2. وسايل الشيعه، حر عاملي، ج10، ص 379

شادی ملائک برای یاور حق

حمایت برای پیروزی بر رقیب
روزی بین یک زن مؤمن و یک زن کافر مشاجره ای بر سر دین پیش آمد . این موضوع خدمت حضرت زهرا( سلام الله علیها ) مطرح شد . آن حضرت استدلال زن مؤمن را تأیید و تشریع نمود. در نتیجه او بر رقیب خود پیروز شد و از این پیروزی شادمان گشت . حضرت زهرا( سلام الله علیها ) به آن زن مؤمن فرمود: بدان که شادی فرشتگان به واسطۀ پیروزی توبر او بیش از خوشحالی توست . به جهت پشتیبانی فاطمه از آن زن، هزار هزار درجه در بهشت برین بیش از آنچه برای این زن تعیین شده، برایش منظور دارید و این را ملاکی قرار دهید که هر کس به کمک یاران حق بشتابد و راه پیروزی آنان را هموار سازد، هزار هزار مرتبه بیش از پاداش مقرر به او عطا شود .
——–پی نوشت——–
بحار الانوار، ج2، ص8

مقام معظم رهبری:
در مورد ماجرای اعتقاد به مهدی موعود - یعنی این که در آخرالزّمان از خاندان پیامبر، شخصی ظهور می کند که دنیا را از عدل، از دادگستری و از نیکی پُر می سازد و تبعیضها، ظلمها، سوءاستفاده ها و فاصله های طبقاتی را از بین می برد - نیز خیلی کار کرده اند.
این عقیده که همه ی مسلمانان هم به آن معتقدند، مخصوص شیعه نیست. البته در خصوصیات و جزئیّاتش، بعضی فِرَق، حرفهای دیگری دارند؛ اما اصل این که چنین دورانی پیش خواهد آمد و یک نفر از خاندان پیامبر چنین حرکت عظیم الهی را انجام خواهد داد و «یملأاللَّه به الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً» [1]، بین مسلمانان متواتر است. همه، این را قبول دارند. خوب؛ این عقیده از آن عقاید بسیار کارگشاست که من مختصری راجع به آن عرض خواهم کرد. به دلیل همین که کارگشاست، دشمنان از یک طرف و البته دوستان نادان هم از طرف دیگر بر آن می تازند. گاهی دوستان نادان، از روی نادانی و بر اثر بی توجّهی، کاری می کنند که هیچ دشمن دانایی به آن خوبی نمی تواند ضربه بزند! [2]
——————-
1. كمال الدين و تمام النعمة.
2. بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم، ۱۳۷۶/۰۹/۲۵.

سؤال:
چرا در آخر الزمان قم امن ترين مکان است؟
پاسخ:
شاید ویژگی های ذیل باعث شده شهر مقدس قم چنین جایگاهی داشته باشد:
1. مدفن کريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام.
2. مدفن بسياري از علما و فقها و اولياي بزرگ الهي.
3. لقب قم از پيامبر گرامي صلی الله علیه و آله اخذ شده است که در شب معراج با ديدن شيطان در اين سرزمين با لفظ قم او را از اينجا راند.
4. با توجه به ولایت مداری مردن این سرزمین لذا، قم، شهر اهل بيت مي باشد.
امام صادق علیه السلام در ضمن حدیثی می فرمایند:
. . . لَنَا حَرَماً وَ هُوَ قُمُّ . . . [1]
براي ما اهل بيت حرمي است که آن شهر قم است.
5. قم مرکز علم اهل بيت و صدور آن به عالم است. امام صادق علیه السلام می فرمایند:
سَتَخْلُو كُوفَةُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يأزر [يَأْرِزُ] عَنْهَا الْعِلْمُ كَمَا تأزر [تَأْرِزُ] الْحَيَّةُ فِي جُحْرِهَا ثُمَ‏ يَظْهَرُ الْعِلْمُ‏ بِبَلْدَةٍ يُقَالُ لَهَا قُمُّ وَ تَصِيرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَ الْفَضْل. ‏
به زودي کوفه از مؤمنين خالي مي شود و جمع مي شود علم از آن همان گونه که مار در سوراخ خود مخفي مي شود، سپس ظاهر مي شود علم به شهري که به آن قم مي گويند و مي گردد معدن علم و فضل. . . [2]
6. اهالي قم هنگام ظهور، همراهان و ياوران امام مهدي علیه السلام هستند. امام صادق علیه السلام می فرمایند:
إِنَّمَا سُمِّيَ قُمَّ لِأَنَّ أَهْلَهُ يَجْتَمِعُونَ مَعَ قَائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ يَقُومُونَ‏ مَعَهُ‏ وَ يَسْتَقِيمُونَ‏ عَلَيْهِ‏ وَ يَنْصُرُونَهُ.
قم را قم ناميدند، زيرا اهل آن با قائم آل محمد علیه السلام جمع مي شوند و با او قيام مي کنند و بر او استقامت و پايداري مي ورزند و او را ياري و نصرت مي کنند. [3]
7. يکي از درهاي بهشت براي اهل قم است. امام رضا علیه السلام می فرمایند:
إِنَ‏ لِلْجَنَّةِ ثَمَانِيَةَ أَبْوَابٍ‏ وَ وَاحِدٌ مِنْهَا لِأَهْلِ‏ قُمَ‏ وَ هُمْ خِيَارُ شِيعَتِنَا مِنْ بَيْنِ سَائِرِ الْبِلَادِ خَمَّرَ اللَّهُ تَعَالَى وَلَايَتَنَا فِي طِينَتِهِمْ. [4]
ترجمه: براي بهشت هشت در است و يکي از آنها براي اهل قم است، و آنان در ميان مردم ساير شهرها بهترين شيعيان ما هستند خداوند ولايت ما را در طينت آنان قرار داد
هر چند همه ويژگيها در جاي خود بسيار مهم و ارزشمند است اما نکته پنجم جايگاه خاصي دارد، زيرا منادي کامل و واقعي دين اسلام در دوران سخت و سنگين غيبت و صدور آن به جهان و آشنا کردن مردم با حقيقت دين، حوزه علميه قم است و خداوند و امام عصر علیه السلام اين ندا و دعوتگر را رها نميکند. با صدور دين و معارف مهدويت است که مردم آمادگي بيشتر براي ظهور پيدا مي کنند.
———————
پانویس:
1. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏48، ص: 317
2. سفينة البحار، ج‏7، ص: 356
3. سفينة البحار، ج‏7، ص: 358
4. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏57، ص: 216