بیدارم مولای من
این شب جمعه، ماه هم میهمان بزمِ شب زنده دارانِ زمین شده تا کمی نور افشانی کند جمعِ عاشقان را. . .
مولای من، ماه را میبینی؟
برای خودشیرینی آمده امشب تا کمی خودش را در چشم اهل زمین، شیرین کند.
اما یادش رفته، قلبی که برای تو و به یاد تو می تپد، جایی برای دلبر دیگر ندارد. . .
قلبی که عشق به مهدی در آن نقش بسته، محال است برای عشقبازی، دلبری زمینی بخواهد. . .
قلب من، تو را دارد و عشق آسمانی ات را، چه نیازی به عشق های زمینی که اعتباری اند و مجازی. . .
میدانی مولای من، عشق های زمینی، دل آدم را میبرند اما عشق تو، جان مرا شیفته میکند و مرا به آسمانها میبرد. . .
میدانی، دلتنگ میشوم برایت وقتی نگاهم به آسمان می افتد که دلم میخواست تو بودی و در قابِ نگاهم تو را میدیدم
اما هزار افسوس که من مانده ام و حسرتِ این شب های زمین. . .
اما هزار افسوس که آمدنت دیر شده و تو هنوز هم غایبی. . .
دلم “ظهور” میخواهد. . .
دلم میخواهد بیایی، تا دلم بهانه نداشته باشد برای بیقراری کردن. . .
این نیمه شب های زمین، اهل زمین خوابند و من بیدارم. . .
شاید اگر تو نبودی و عشق تو نبود
من هم آسوده در خواب غفلتِ زمین، استراحت می کردم. . .
اما من عاشقانه، بیدارم تا تو ببینی، من عاشقی را به نامت و به یادت، عاشقانه دوست دارم. . .
قلب که عاشق باشد، دل بهانه گیر می شود
و محال است با دلی عاشق، آن هم برای تو، شب های زمین را آسوده خوابید. . .
بیدارم مولای من، مرا هم دعایی عاشقانه میهمانِ قنوتِ نماز شب هایت کن.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط انتظار در 1395/09/19 ساعت 03:37:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |