موضوع: "تاریخ"
رزمنده ناشناس
سه شنبه 96/02/12
در یکی از روزهاي جنگ صفین حضرت عباس علیه السلام حضور پدرش حضرت علی علیه السلام آمد و اجازه میدان گرفت تا به میدان جنگ برود. امام علیه السلام با نقابی صورت عباس را پوشانید و او بعنوان یک رزمنده ناشناس نوجوان به میدان تاخت. سپاه شام از حرکتهاي پر صلابت او دریافت که جوانی شجاع و قویدل و پر جرأت به میدان آمده است مشاورین نظامی معاویه به مشورت پرداختند تا همآورد رشیدي را به میدان او بفرستند ولی بر اثر رعب و وحشت عجیبی که بر آنها چیره شده بود نتوانستند تصمیم بگیرند، سرانجام معاویه یکی از سرداران شجاع لشکرش به نام «ابوالشعثاء»، که میگفتند قدرت رزمیدن با هزار نفر جنگجو سواره را دارد به حضور طلبید و به او گفت: به میدان این جوان ناشناس برو با او جنگ کن. ابنشعثاء گفت: اي امیر، مردم مرا به عنوان قهرمان در برابر ده هزار جنگجوي میشناسند چگونه شایسته است که مرا به جنگ با این کودك روانه سازي؟ معاویه گفت: پس چه کنیم؟
ابنشعثاء پاسخ داد: من هفت پسر دارم یکی از آنها را به جنگ او میفرستم، تا او را بکشد.
هفت فرزند ایشان با شمشیر حضرت ابوالفضل علیه السلام به جهنم واصل شد.
در این هنگام خود «ابنشعثاء» به میدان تاخت و فریاد زد: ایها الشاب قتلت جمیع اولادي و الله
لاثکلن اباك و امک.
اي جوان تو همۀ پسرانم را کشتی، سوگند به خدا قطعا پدر و مادرت را به عزایت مینشانم
ابنشعثاء به آن نوجوان حمله کرد و بین آن دو چند ضرب رد و بدل شد در این هنگام آن جوان چنان ضربه اي بر ابنشعثاء زد که او را نصف کرد و به پسرانش ملحق ساخت.
در این هنگام امام علی ابن ابیطالب علیه السلام فریاد زد: اي فرزندم برگرد ترس دارم دشمنان تو را چشم زخم بزنند. امام به استقبال او رفت و نقاب را از چهره اش رد کرد و بین دو چشمانش را بوسید. حاضران که با حیرت نگاه میکردند تا ببینند او چه کسی بود که همه متوجه شدند و دیدند که او قمر منیر بنی هاشم حضرت
ابوالفضل علیه السلام است.
کرامات حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام، سيد علي حسيني، ص 19
بصيرت عباس علیه السلام
سه شنبه 96/02/12
حضرت عباس عليه السّلام زلال معرفت را جرعه جرعه از دست ساقی کوثر، علی عليه السّلام، نوشیده و به بینشی ژرف رسیده بود.حضرت علی علیه السلام در باره تکامل و پویایی فرزندش فرمود:
ان ولدی العباس زق العلم زقا.
همانا فرزندم عباس در کودکی علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا می گیرد، از من معارف فرا گرفت.
هنگامی که پنج بهار را بیشتر به خود ندیده بود، روزی بر زانوی پدر نشسته، درس معرفت می گرفت. پدر به او شماردن را می آموزد و می فرماید: فرزندم، بگو یک». عباس عليه السّلام می شمارد.
پدر می فرماید: بگو دو، پاسخ عباس عليه السّلام از مفهوم شمارش، بسیار عمیق تر است، در پاسخ می گوید:
إِنِّی أَسْتَحیِی أنْ أَقُولَ اثْنَینِ بِاللِّسَانِ الَّذِی قُلتُ بِهِ وَاحِدٌ. [1]
پدر خجالت می کشم با زبانی که یکتایی پروردگارم را ستوده ام و او را یکتا شمرده ام، بگویم دو، پدر دست تحسین بر سر کودک خود می کشد و چشمان او را می بوسد.
آنگاه از مقام و عظمت پور دلبندش نزد خداوند چنین خبر می داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمویش جعفر بن ابی طالب در بهشت پرواز کند. [2]
پاورقی:
1. فرسان الهیجاء، ج 1، ص 190; مستدرک وسائل الشیعه، ج 3، ص 815.
2. قمر بنی هاشم، ص 19; مولد العباس بن علی(ع)، ص 60.
تو را عباس ناميدم
سه شنبه 96/02/12
حضرت علی علیه السلام به ام البنین علیهاالسلام فرمود: چه اسمی بر این طفل گذارده اید؟
عرض کرد: من در هیچ امري بر شما سبقت نگرفته ام، هر چه خودتان میل دارید اسم بگذارید.
حضرت که از پس پرده هاى غيب، جنگاورى و دليرى فرزند را در عرصه هاى پيكار دريافته بود و مى دانست كه او يكى از قهرمانان اسلام خواهد بود، فرمود: من او را به اسم عمویم «عباس»، «عباس» نامیدم. پس دستهاي او را بوسیده و اشک به صورت نازنینش جاري شد و فرمود: گویا میبینم این دستها را «یوم الطف» در کنار شریعۀ فرات در راه یاري دین خدا قطع خواهد شد.
حضرت او را عباس (دُژم: شير بيشه) نامید؛ زيرا در برابر كژي ها و باطل، ترش رو و پرآژنگ بود و در مقابل نيكى، خندان و چهره گشوده.
همان گونه كه پدر دريافته بود، فرزندش در ميادين رزم و جنگهايى كه به وسيله دشمنان اهل بيت عليهم السّلام به وجود مى آمد، چون شيرى خشمگين مى غرّيد، گردان و دليران سپاه كفر را درهم مى كوفت و در ميدان كربلا تمامى سپاه دشمن را دچار هراس مرگ آورى كرد.
چهره درخشان قمر بنی هاشم، ج 1، ص 138
مولود بزرگ
سه شنبه 96/02/12
نخستين فرزند بانو ام البنين، سالار بزرگوارمان ابوالفضل العباس عليه السّلام بود که در چهارم ماه شعبان سال 26 هجرى ديده به جهان گشود.
هنگامى كه مژده ولادت به اميرالمؤ منين عليه السّلام داده شد، به خانه شتافت، او را در برگرفت، باران بوسه بر او فرو ريخت و سپس نخستين كلماتِ بانگ روحبخش توحيد(اذان و اقامه) به وسيله پدرش که پيشاهنگ ايمان و تقوا در زمين بود بر گوشش نشست و سرود جاويدان اسلام، جانش را نواخت.
در هفتمين روز تولد نيز بنا به سنّت اسلامى، حضرت، سر فرزند را تراشيد، همسنگ موهايش ، طلا (يا نقره) به فقيران صدقه داد و همان گونه كه نسبت به حسنين عليهما السّلام عمل كرده بود، گوسفندى به عنوان عقيقه ذبح كرد.
مشمول دعاي معصومين
سه شنبه 96/02/12
معاوية بن وهب از امام صادق علیه السلام نقل نموده كه فرمود: اى معاويه، زيارت قبر حسين علیه السلام را از روى ترس وامگذار، زيرا هر كه آن را ترك كند، چنان دچار حسرت مى شود كه آرزو نمايد قبرش نزد او باشد. آيا دوست ندارى كه خداوند تو را در زمره كسانى به حساب آورد كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و على و فاطمه و امامان معصوم علیهم السلام برايش دعا مىكنند؟ [1]
و نيز فرمود:
همانا فاطمه سلام الله دختر محمد صل الله علیه و آله نزد زائران قبر فرزندش حسين علیه السلام حضور يافته و براى گناهانشان طلب آمرزش مىكند. [2]
منابع:
1. منتخب كامل الزيارات، ابن قولويه، ص 199.
2. منتخب كامل الزيارات، ابن قولويه، ص 204.