عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
قُلْتُ لَهُ لِمَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ زَهْرَاءَ فَقَالَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ بِنُورِهَا وَ غَشِيَتْ أَبْصَارُ الْمَلَائِكَةِ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِكَةُ لِلَّهِ سَاجِدِينَ وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَيِّدَنَا مَا لِهَذَا النُّورِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِمْ هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِي أَسْكَنْتُهُ فِي سَمَائِي خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِي أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِيٍّ مِنْ أَنْبِيَائِي أُفَضِّلُهُ عَلَى جَمِيعِ الْأَنْبِيَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ أَئِمَّةً يَقُومُونَ بِأَمْرِي يَهْدُونَ إِلَى حَقِّي وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِي فِي أَرْضِي بَعْدَ انْقِضَاءِ وَحْيِي.
جابر از امام حسين عليه السلام سئوال كرد:
چرا فاطمه عليهاالسلام را «زهراء» ناميده اند؟
ايشان فرمودند: خداوند فاطمه را از نور عظمت خود آفريد. وقتى فاطمه عليهاالسلام درخشيد، زمين و آسمان را نورانى كرد.
چشمهاى ملائكه غرق نور شد و خداوند را سجده كردند و از روى تعجب گفتند: خداوندا! اين چه نورى است؟
وحى شد كه اين يكى از نورهاى من است، در آسمان جايش دادم و او را از طريق پيامبر متولد گردانيدم و او را بر همه ى پيامبران برترى دادم و از آن نور، ائمه ى هدى به وجود آمدند، تا دستورات مرا اجرا نمايند و مردم را هدايت كنند، آنها بعد از قطع شدن وحى، جانشينان من در زمين هستند.
——–پی نوشت——–
علل الشرائع، ج1، ص: 180.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج43، ص: 12.
فَطَمَ - فِطاماً فَطْماً الولدَ: فصله عن الرضاع.
در لغت وقتى طفل از شير گرفته مى شود، مى گويند: فَطَمَ الولدَ.
«فاطمه وصفى است از مصدر فطم. و فطم در لغت عرب به معنى بريدن، قطع كردن و جدا شدن آمدن است. اين صيغه كه بر وزن فاعل معنى مفعولى مى دهد، به معنى بريده و جدا شده است. فاطمه از چه چيز جدا شده است؟»
در روايات بسيارى به وجه تسميه ى آن حضرت به «فاطمه» اشاره شده است.
——–پی نوشت——–
سيد جعفرشهيدى، زندگانى فاطمه ى زهرا عليهاالسلام ، ص 34.
1. انسيه (زنى كه خصلتهاى خوب انسانى در او متجلى است. )
2. بتول (زن پاك و دور از هرگونه آلودگى. )
3. تقيه (پاك و بى گناه. )
4. حبيبه (دوست و رفيق، دوست داشتنى. )
5. حره (زن آزاده، زنى كه اسير شهوات نيست. )
6. حوراء (فرشته، زنى كه خصلتهاى خوب فرشتگان را در خود به وجود مى آورد. )
7. حوريه (زن بهشتى، فرشته خصال. )
8. راضيه (زنى كه به مقدرات خداوند راضى باشد. )
9. راكعه (اهل ركوع و تواضع در برابر خداوند. )
10. رشيده (زن فهميده و صاحب خرد را گويند. )
11. رضيه (زنى كه به مقام رضا مى رسد. )
12. ريحانه (گل خوشبوى، لطيف و مهربان، تعبير لطيفى از موجود زن. )
13. زكيه (زن پاك و باتقوا، در حال رشد و ترقى. )
14. زهراء (درخشنده و تابان. )
15. زهره (درخشانى، نورانى. )
16. ساجده (زنى كه در پيشگاه خداوند سر بر سجده بسايد. )
17. سعيده (زن خوشبخت. )
18. سيده (سرور، خانم. )
19. شهيده (زنى كه در راه خدا جان را فدا نمايد. )
20. صابره (زن شكيبا و بردبار. )
21. صادقه (زن راستگو و درست كردار. )
22. صدوقه (زن راستگو باكردارى صحيح. )
23. صديقه (زنى كه در راستگويى شهره شود و در عمل نيز درست كردار باشد. )
24. طاهره (زن پاك دامن و دور از رذايل. )
25. طيبه (پاك و پاكيزه. )
26. عارفه (زن با شناخت و درك كامل. )
27. عاليه (زن بلند همت و دور انديش. )
28. عديله (نظير و مانند. فاطمه ى زهرا عليها السلام را « عديله ى مريم » مى نامند زيرا اين هر دو بانو در پاكى و طهارت ضرب المثل هستند. )
29. عذراء (زن پاكدامنى كه پرده ى عفت را كنار نزند. )
30 عزيزه (زن ارجمند و گرانقدر. )
31. عليمه (زن دانشمند و آگاه. )
32. فاضله (زن صاحب فضيلت. )
33. فاطمه (بريده شده از آتش، جهل و هربدى. )
34. فريده (زن يگانه، در نفيس. )
35. كريمه (زنى كه اهل كرم وجود و سخاوت است. )
36. كوثر (خير فراوان. )
37. كوكب (درخشنده و درخشان. )
38. مباركه (زنى كه در او خير بسيار باشد. )
39. مبشره (بشارت دهنده. )
40. محدثه (زن حديث كننده. )
41. محموده (پسنديده، زن مورد پسند خداوند. )
42. مرضيه (زن كاملى كه خداوند نيز از او راضى است. )
43. مطهره (زن پاك و عارى از گناه و زشتى. )
44. معصومه (زنى كه هيچ گاه گناه نكرده باشد. )
45. ملهمه (زنى كه خداوند بر دل او الهام مى فرستد. )
46. ممتحنه (زنى كه امتحان شده و از آزمايش سر افراز بيرون آمده است. )
47. منصوره (زن يارى شده. )
48. موفقه (زنى كه توفيقات الهى همراهش باشد. )
49. مهديه (زنى كه خداوند او را هدايت مى كند. )
50. مومنه (زن با ايمان به خداوند و روز قيامت. )
51. ناعمه (زن خوش زندگانى، شاداب. )
52. نقيه (پاك و بى گناه. )
53. والهه (شيفته و عاشق)
54. وحيده (يگانه، تنها، بى همتا.)
در ميان عربها براى هر شخص، سه عنوانمرسوم است، نام (اسم)، لقب و كنيه. «اسم» آن نامى است كه به طور رسمى هر فرد با آن شناخته مى شود، مانند «حسين» كه معرف امام حسين عليه السلام مى باشد. آن نامى كه وصفى را همراه دارد و غالبا براى مدح و ستايش از اشخاص گفته مى شود «لقب» نام دارد، مانند «سيد الشهداء»، «زين العابدين»، «باقرالعلوم». در برخى مواقع، لقب در ذم افراد نيز به كار گرفته مى شود كه قرآن صدا كردن ديگران با لقب زشت و تحقيركننده را، گناه شمرده و اين عمل را مذموم مى شمارد.
برخى از طريق كنايه ديگران را صدا مى كنند كه در عربى اسمهايى كه با «أَبْ» و «اُمّ» [و قيل «ابن» و «ابنه». ] شروع مى شوند براى صدا زدن كنايى به كارگرفته مى شود. عرب كلماتى را كه با اين پيشوندها شروع مى شود، «كنيه» نامند، مانند: «اباعبداللَّه» كه ذهن با اين كلمه سريعا به سوى امام حسين عليه السلام معطوف مى شود و كنيه ى «اُمّ ابيها» كه صديقه ى طاهره را در اذهان متجلى مى كند.
اصولا كنايه در پيام رسانى، رساتر از صريح گويى مى باشد، لذا گفته اند: «الكنايه ابلغ من التصريح» به همين جهت به جاى آنكه مستقيما اسم كسى را بگويند، با كنيه، آن شخص را ياد مى كنند، تا او را تكريم و تعظيم هم نموده باشند.
در زبانهاى ديگر نيز اين عناوين رايج است لكن به صورت جدى فقط در زبان عربى دنبال مى شود. در فارسى نام شناسنامه اى هر كس، «اسم» و مهمترين عنوان براى هر شخص محسوب مى شود. سابقا بازار «القاب» نيز در ايران داغ بوده است، لكن از سال 1304، قانونى براى لغو القاب تصويب شد كه پس از آن بازار كسادى را پشت سر مى گذارد. به هر حال آنچه را امروزه به عنوان نام «مستعار» و يا «نام مشهور» مطرح مى شود، مى توان همان لقب در فارسى قلمداد نمود.
مانند: پهلوان، عارف، شيخ الطايفه، ابوذر زمان و مانند آن.
«مادر حسن»، «مادر محمد» از كنيه هاى فارسى است. شوهرها در خانواده هاى قديم، همسران خود را با اين كنيه هاى فارسى است. شوهرها در خانواده هاى قديم، همسران خود را با اين كينه ها صدا مى زدند و يا زن خود را به نام پسر بزرگ صدا مى كردند.
دلیل این کار بخاطر این بود که مرد خانه شرم داشت نام زنش را در برابر ديگرى ببرد. پدران ما فاش كردن نام زن را در برابر نامحرم نوعى خلاف غيرت محسوب مى كردند. اين تفكر كه از جامعه كم رنگ شد، كنيه هاى مادر حسين، مادر زهرا، مادر على نيز برچيده شد.
ممکن است عاشق زیبایی کسی شوید، اما یادتان باشد که در نهایت مجبورید با سیرت او زندگی کنید نه صورتش .
آخرین نظرات