
قمر بني هاشم
جمعه 97/01/31
حضرت عباس با رخسار نيكو و تلألؤ چهره، يكى از آيات كمال و جمال به شمار مى رفت، لذا او را قمر بنى هاشم لقب داده بودند. در حقيقت نه تنها قمر خاندان گرامى علوى بود، بلكه قمرى درخشان در جهان اسلام به شمار مى رفت.
حضرت چون سوار بر اسب میشد پاهایش از کثرت بلند بودن به زمین میرسید.
روشنایی صورت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، هر تاریکی ای را روشن میکرد.
و جمال و هیئت او به اندازهاي بود که هر گاه دست به دست علی اکبر داده و در کوچه هاي مدینه عبور میکردند، زن و مرد کوچه، براي زیارت جمال آن دو جوان از هم سبقت می گرفتند.
خصائص العباسیه، ص 131؛ مقاتل الطالبین، ص 85.

انتخاب نام توسط خداوند
جمعه 97/01/31
شيخ طوسي و راويان ديگر باسندهاي معتبر از امام رضا عليه السلام روايت کرده اند که :
هنگامي که امام حسين عليه السلام به دنيا آمد، پيامبر صلي الله عليه و آله به اسماء بنت عميس فرمودند:
اي سماء فرزندم را بياور. اسماء مي گويد: امام حسين عليه السلام را در پارچه سفيدي پيچيده و نزد پيامبر بردم، پيامبر او را گرفته و در دامان خود نهاد، در گوش راست او اذان و در گوش چپ او اقامه را گفت، در اين هنگام جبرائيل عليه السلام نازل شد و خطاب به پيامبر صلي الله عليه و آله گفت:
خداي تعالي بر تو سلام رسانده و مي فرمايد: از آن جا که علي نسبت به تو به منزله هارون است براي موسي، پس نام اين فرزند را شبير بگذار، که اين نام پسر کوچک هارون بود؛ اما چون زبان تو عربي است او را «حسين» نام بگذار.
عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج 2، ص 26.

نامش مشتق از نام خدا
جمعه 97/01/31
جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمودند:
سُمِّيَ الْحَسَنُ حَسَناً لِأَنَّ بِإِحْسَانِ اللَّهِ قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ اشْتُقَ الْحُسَيْنُ مِنَ الْإِحْسَانِ وَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ اسْمَانِ مِنْ أَسْمَاءِ اللَّهِ تَعَالَى وَ الْحُسَيْنُ تَصْغِيرُ الْحَسَن.
حسن را حسن نامیدند برای اینکه با احسان خداوند آسمان ها و زمین ها برپا شد و حسین از احسان مشتق شد، و علی و حسن دو اسم از اسم های خداوند متعال است و حسین تصغیر حسن است. [1]
در حدیث دیگری نام حضرت برگرفته از اسم الهی، یعنی «محسن » دانسته شده که خداوند می فرماید:
…أَنَا الْمُحْسِنُ وَ هَذَا الْحُسَيْن…[2]
من محسن هستم و این حسین است.
منابع:
1. بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج43، ص: 252
2. موسوعه کلمات الامام حسین ص 253

تکلّم قبل از ولادت
جمعه 97/01/31
امام حسین علیه السلام مولودی است که قبل از ولادت در حالی که در بطن مادر خود، فاطمه زهرا علیها السلام بود، با ایشان به صحبت پرداخت. این وضعیت درباره حضرت زهرا علیها السلام نیز نقل شده که با مادر خود، خدیجه علیها السلام صحبت کرده است.
نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روزی وارد خانه حضرت زهرا علیها السلام شد و در حالی که جز دخترش کسی در خانه نبود، دختر خود را در حال صحبت مشاهده نمود، وقتی علت را جویا شد، حضرت زهرا علیها السلام اظهار داشت: صحبت من با فرزندی است که در بطن من می باشد، او همدم من است و با من سخن می گوید، اما سخنانی حزن آور، به این مضامین که مادر، من شهیدم، مظلومم، غریبم، عطشانم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حالی که محزون شدند، ضمن بشارت به آمدن فرزند پسر، از شهادت او در شرایط سخت و ناگوار خبر دادند.
علامه سيد عبدالرزاق مقرم، مجموعه مقالات الزهرا ، ص 233 – 234
محلاتي، زندگاني حضرت فاطمه عليها السّلام، ص 10.

شهادت امام هفتم علیه السلام
چهارشنبه 97/01/22
هارون الرشید که نمی توانست وجود امام هفتم علیه السلام را تحمل کند مجددا امام را دستگیر و برای همیشه زندانی کرد.
زمانی که ماموران خلیفه، برای دستگیری امام آمدند، آن حضرت را در منزل نیافته، به مسجد النبی صلی الله علیه و آله رفتند و امام را در حال نماز مشاهده کردند؛ اما مهلت ندادند که امام نمازش را به اتمام برساند و با همان حال ایشان را بازداشت کردند. هارون الرشید دستور داد تا امام را شبانه در یک محمل سرپوشیده به بصره برده، به حاکم بصره [عیسی بن جعفر] تحویل دهند. امام به مدت یک سال در زندان بصره بود، هارون به عیسی بن جعفر نوشت تا آن حضرت را به قتل برساند، اما او در پاسخ خلیفه عنوان کرد که من در این مدت، جز عبادت و نیایش، چیز دیگری از موسی بن جعفر علیهما السلام ندیده ام، اگر او را از من تحویل نگیری آزادش می کنم.
هارون، امام را از بصره به بغداد منتقل کرده و به «فضل بن ربیع» سپرد و از او خواست تا آن حضرت را به قتل برساند اما او نیز حاضر نشد در ریختن خون امام سهیم شود. پس از آن، امام را به «فضل بن یحیی» فرزند «یحیی بن خالد برمکی» وزیر هارون الرشید تحویل دادند، او امام را محترم شمرد و موجبات آسایش آن حضرت را فراهم آورد. وقتی گزارش برخورد خوب فضل را به هارون دادند، آنچنان برآشفت که در مجلس رسمی بر او لعن کرد و از اطرافیان نیز خواست، او را لعنت کنند و برای فرونشاندن خشم خود، صد ضربه شلاق به او زد. او سرانجام موسی بن جعفر علیهما السلام را به زندان «سندی بن شاهک» انداخت. «یحیی بن خالد» از سرپیچی پسرش، نزد خلیفه عذرخواهی کرد و به وی اطمینان داد تا خود کار را یکسره کند. او به بهانه ای به بغداد سفر کرد و به «سندی بن شاهک» دستور داد تا امام را به قتل برساند. [مقاتل الطالبین، ص 502 - 504]
در نحوه شهادت امام، مشهور آن است که آن حضرت را با خوراندن زهر مسموم کردند؛ [وفیات الاعیان، ج 5، ص 310] اما در نقل دیگری نیز آمده است که «سندی بن شاهک» و چند نفر دیگر آن امام همام را در میان فرشی پیچیده و چنان فشار آوردند تا به شهادت رسید. [تاریخ بغداد، ج 13، ص 31]
این واقعه دردناک بنابر نظر مشهور در 25 رجب سال 183 قمری در سن 54 یا 55 سالگی امام هفتم و پانزدهمین سال خلافت هارون الرشید واقع شد. [همان]
«والسلام علیه یوم ولد ویوم استشهد ویوم یبعث حیا»