موضوع: "تاریخ"
دفن شهدای کربلا
سه شنبه 96/07/11
بعد از روز عاشورا، عدّه ای از طایفه «بنی اسد» که موافق با امام حسین علیه السلام بودند به کربلا آمدند تا پیکر امام و یارانش را دفن کنند. اما به علت وجود زخم های زیاد و یا قطعه قطعه بودن پیکر شهداء آنها را نمی شناختند و حیران بودند. در آن حال، امام زین العابدین علیه السلام آمد و بدن مطهّر شهدا را یک به یک به آنها شناساند و آنها در دفن شهدا، امام زین العابدین علیه السلام را یاری نمودند. امام زین العابدین علیه السلام روی قبر پدرش نوشت: «هذا قبرُ الحسین بنِ علی بن ابی طالب، الَّذی قَتَلُوهُ عَطشاناً غَریباً».
لعنت خدا بر قاتلین حسین علیه السلام واجب شد.
سه شنبه 96/07/11
عزاداری استثنایی برای امام حسین علیه السلام
وقتی که امام حسین علیه السلام در خون غلتید و کافران سرش را از بدن جدا کردند و بر بالای نیزه زدند، ناگهان دنیا به لرزه درآمد و عرش خدا لرزید.
زمین سرد شد و خورشید از حرکت ایستاد.
جنّ و انسان به گریه آمدند.
فرشته ها و ملائک، شیوَنشان عرش را به لرزه درآورد.
جمادات، نباتات و حیوانات به سوگ نشستند.
از آسمان خون بارید.
به این ترتیب، عالم عزادار شد و خداوند متعال، خود صاحب عزا شد.
گرد و غبار شدیدی آسمان کربلا را فرا گرفت و روز مثل شب تاریک شد. باد سرخی با شدت تمام می وزید و از هیچ کس اثری به چشم دیده نمی شد. مردم گمان کردند که عذاب الهی بر آنها فرود آمده، اما ساعتی چنین بود و آن گاه هوا روشن شد.
در روایتی حضرت علی علیه السلام فرمود: «هر چیزی برای مظلومیّت حسین گریه خواهد کرد، حتّی حیوانات وحشی صحراها، ماهیان دریاها، پرندگان آسمان، آفتاب، ماه، ستارگان، آسمان، زمین، مؤمنین، جِنّ و اِنس و جمیع فرشتگان آسمان ها و زمین ها و بهشت و مالک و حاملینِ عرش، از آسمان خون و خاکستر می بارد.» سپس فرمود: «پس لعنت خدا بر قاتلینِ حسین واجب شد.»
بدن امام را لگدکوب کردند
سه شنبه 96/07/11
عمر بن سعد، بعد از اینکه از خیمه های زنان برگشت، در بین همراهانش فریاد زد: «چه کسانی دستور ما را در مورد حسین انجام می دهند و با اسبان خود سینه و پشت او را لگدکوب می کنند؟!» بی درنگ ده نفر به نامهای: «اسحاق بن حیوه»، «اَخْنَس بن مرثد»، «حَکیم بن طُفَیْل»، «عمرو بن صَبیح صَداوی»، «رجاءب ن مُنْقِذِ عَبْدی»، «سالم بن خیثمه جعفی»، «واخط بن ناعم»، «صالِح بن وَهَب جُعْفی»، «هانی بن ثُبیت حضرمی»، «اسید بن مالک» بر اسبهای خود سوار شدند و بر بدن مقدّس امام تاختند.
تاریخ نویسان و محقّقان ریشه های خانوادگی این ده نفر را بررسی کرده اند و به این نتیجه قطعی رسیده اند که همه آنها حرام زاده بودند.
به علاوه، این ده نفر وقتی به کوفه برگشتند، جایزه کوچکی از عبیدالله بن زیاد گرفتند؛ اما وقتی مختار قیام کرد آنان را گرفت و دست و پایشان را با زنجیرهای آهنی بست و دستور داد بدن آنها را با اسب لگدکوب کنند تا به هلاکت برسند.
غارت لباسها و وسایل امام
سه شنبه 96/07/11
پس از شهادت امام و جدا کردن سرِ مقدسِ آن حضرت، لشکریان عمربن سعد، لباس ها و اسلحه امام را ربودند.
«پیراهن» امام را «اسحاق بن حیوه حَضْرَمی» برداشت و پوشید؛ که به مرض پیسی (بَرَص، لکه های سفیدی که در بدن به وجود می آید) مبتلا شد و همه موهای بدنش ریخت.
«سراویل» (شلوار، زیرجامه) امام را «اَبْجَربن کَعْب تَمیمی» برداشت؛ که پاهایش خشک شد.
«عمّامه» امام را «اَخْنَس بن مَرْثَد» یا «جابِرِبن یَزید» برداشت و به سر خود بست؛ که دیوانه شد.
«نَعلین» امام را «اَسْوَدبن خالِد» برداشت و «انگشتر» امام را «بَجْدَل بن سَلیم» برداشت؛ که برای ربودن انگشتر امام، انگشت آن حضرت را قطع کرد. «زِره» امام را «عمربن سعد» برداشت و «شمشیر» امام را «جمیع بن خلق» یا «اَسْوَدبن حَنْظَلَه» برداشت.
دشمنان بی دین و خونخوار، بدن آن حضرت را برهنه کردند و هر چه داشت دزدیدند.
پس از تو خاک بر سر دنیا...
یکشنبه 96/07/09
وقتی که بیشتر یاران امام به شهادت رسیدند، «بنی هاشم» دور هم جمع شدند و با یکدیگر وداع کردند. در این موقع «علی اکبر»، فرزند امام حسین علیه السلام پیش پدر آمد و اجازه گرفت تا به میدان برود. امام به او نگاه کرد و بی اختیار اشکش سرازیر شد و فرمود: «پروردگارا، تو شاهد باش بر این مردم که نوجوانی به مبارزه ایشان رفت که از نظر خِلقت و خوی و گفتار شبیه ترین مردم به رسول تو بود و رسم ما این بود که هر وقت اشتیاق به دیدار پیامبرت پیدا می کردیم به روی او نگاه می کردیم. خدایا، برکت های زمین را از ایشان (دشمنان) دریغ دار و آنها را به سختی پراکنده ساز و میان آنان جدایی انداز که هر یک به راهی رود، و والیان (حاکمان) را از ایشان راضی نگردان؛ زیرا ما را دعوت کردند که یاریمان کنند، ولی به جای یاری، بر ما تاختند و به جنگ با ما پرداختند.»
سپس امام اجازه داد تا علی اکبر به میدان برود. علی اکبر با شجاعت و قدرت شمشیر می زد. حدود صد و بیست نفر از دشمنان را هلاک کرد. لشکریان عمر بن سعد که از این وضع ناراحت بودند، اعتراضشان بلند شد و همه مایل بودند تا هر چه زودتر علی اکبر کشته شود.
علی اکبر تشنه بود و زخم های فراوانی در بدن داشت. نزد امام برگشت تا شاید تشنگی اش برطرف شود، اما در آنجا یک قطره آب هم نبود. علی اکبر گفت: «پدرجان تشنگی مرا کُشت…» امام فرمود: «…چقدر نزدیک است تا به دیدار جدّت محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نائل گردی و او از آن جام پُربهره و جاویدانش شربتی به تو بنوشاند که پس از آن هرگز تشنه نشوی».
علی اکبر به میدان برگشت. گروهی از لشکریان دشمن او را محاصره کردند. او با شجاعت و سرسختی به آنها حمله می کرد، تا اینکه تعداد کشته های دشمن به دویست نفر رسید. در این حال «حَکیم بن مُنْقِذ عَبْدی» با نیزه بر پشت سر او زد و بقیه لشکر که علی اکبر را محاصره کرده بودند با شمشیرهای خود بر بدن او ضربه زدند و پاره پاره اش کردند.
علی اکبر بر زمین افتاد و فریاد زد: «سلام بر تو ای ابا عبدالله، این جدّ من، رسول خدا صلّی الله علیه و آله است که از جام پُربهره خود مرا سیراب کرد، که دیگر هیچ وقت تشنه نخواهم شد. پیامبر می فرماید: ای حسین، بشتاب بشتاب، که تو هم جامی ذخیره داری و بیا تا همین ساعت آن را بنوشی.»
امام که صدای فرزند را شنید با شتاب بالای سر او آمد و فرمود: «خدا بکشد مردمی را که تو را کشتند. ای پسرم، چه جرئتی داشتند این مردم بر خدا و بر پاره کردن حرمت رسول خدا.» بعد سیلاب اشک از چشمان امام جاری شد و فرمود: «پس از تو خاک بر سر دنیا!»
در این هنگام حضرت زینب علیها السلام خواهر امام حسین علیه السلام، گریان از خیمه بیرون آمد و خود را روی بدن پاک علی اکبر انداخت. امام خواهرش را به خیمه بازگرداند. به دستور امام جوانان بنی هاشم جنازه را به خیمه بردند.