خدا شما را در روز قیامت تشنه نگه دارد!
حُرّ بن یَزید رِیاحی که از فرماندهان لشکر عمر بن سعد بود با شنیدن سخنان امام حسین علیه السلام از لشکر جدا شد و به بهانه اینکه اسب خود را آب بدهد، به کناری آمد. چند دقیقه بعد راه خود را کج کرد و در حالی که به شدّت می لرزید به سوی امام رفت. یکی از افراد دشمن پرسید: «ای حرّ، می خواهی چه کار کنی؟ آیا قصد داری حمله کنی؟» حرّ جوابش را نداد. مرد ادامه داد: «تو را در هیچ جنگی لرزان ندیده بودم. اگر از من می پرسیدند: شجاعترین مرد کوفه چه کسی است؟ می گفتم: حرّبن یزید است. پس حالا چه کار می خواهی بکنی؟» حرّ گفت: «به خدا سوگند خودم را بین بهشت و جهنّم آزاد و با اختیار می بینم. اما هیچ چیز را با بهشت عوض نمی کنم اگرچه پاره پاره شوم و مرا بسوزانند.»
آن گاه خود را به امام رساند و گفت: «ای پسر رسول خدا، من باعث توقّف شما شدم و به این صحرای خشک آوردمتان، اما فکر نمی کردم با شما چنین رفتار ظالمانه ای داشته باشند. و الاّ هرگز با شما این رفتار را نمی کردم. حالا از آنچه انجام داده ام به سوی خدا توبه می کنم، آیا توبه من پذیرفته است؟»
امام فرمود: «آری، خدا توبه ات را می پذیرد.» سپس حرّ از امام اجازه گرفت تا با لشکریان دشمن صحبت کند و امام اجازه داد.
حرّ به وسط میدان جنگ آمد و در برابر لشکر دشمن گفت: «شما که امام را دعوت کردید تا یاری اش کنید، آیا امروز می خواهید او را بکشید؟ جان او را در دست گرفته اید و راه نفس کشیدن را بر او بسته اید و از هر طرف محاصره اش کرده اید و از رفتنش به طرف سرزمین ها و شهرهای دیگر جلوگیری می کنید؛ یعنی مثل اسیری در دست شما است که نه می تواند سودی به خود برساند و نه زیانی را از خود دور کند. آب فُرات را که یهودیان و مسیحیان از آن می نوشند بر روی امام و خاندانش بسته اید. چقدر بد رعایتِ سفارشِ پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله را در مورد فرزندانش انجام دادید ! خدا شما را در روز قیامت تشنه نگه دارد!»
در این وقت تیراندازان دشمن، او را هدف تیرهای خود قرار دادند. حرّ نزد امام برگشت. حدود سی نفر از سپاهیان عمربن سعد، تحت تأثیر حرفهای حرّ، به لشکر امام پیوستند.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط انتظار در 1396/07/04 ساعت 08:40:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |