رزمنده ناشناس
در یکی از روزهاي جنگ صفین حضرت عباس علیه السلام حضور پدرش حضرت علی علیه السلام آمد و اجازه میدان گرفت تا به میدان جنگ برود. امام علیه السلام با نقابی صورت عباس را پوشانید و او بعنوان یک رزمنده ناشناس نوجوان به میدان تاخت. سپاه شام از حرکتهاي پر صلابت او دریافت که جوانی شجاع و قویدل و پر جرأت به میدان آمده است مشاورین نظامی معاویه به مشورت پرداختند تا همآورد رشیدي را به میدان او بفرستند ولی بر اثر رعب و وحشت عجیبی که بر آنها چیره شده بود نتوانستند تصمیم بگیرند، سرانجام معاویه یکی از سرداران شجاع لشکرش به نام «ابوالشعثاء»، که میگفتند قدرت رزمیدن با هزار نفر جنگجو سواره را دارد به حضور طلبید و به او گفت: به میدان این جوان ناشناس برو با او جنگ کن. ابنشعثاء گفت: اي امیر، مردم مرا به عنوان قهرمان در برابر ده هزار جنگجوي میشناسند چگونه شایسته است که مرا به جنگ با این کودك روانه سازي؟ معاویه گفت: پس چه کنیم؟
ابنشعثاء پاسخ داد: من هفت پسر دارم یکی از آنها را به جنگ او میفرستم، تا او را بکشد.
هفت فرزند ایشان با شمشیر حضرت ابوالفضل علیه السلام به جهنم واصل شد.
در این هنگام خود «ابنشعثاء» به میدان تاخت و فریاد زد: ایها الشاب قتلت جمیع اولادي و الله
لاثکلن اباك و امک.
اي جوان تو همۀ پسرانم را کشتی، سوگند به خدا قطعا پدر و مادرت را به عزایت مینشانم
ابنشعثاء به آن نوجوان حمله کرد و بین آن دو چند ضرب رد و بدل شد در این هنگام آن جوان چنان ضربه اي بر ابنشعثاء زد که او را نصف کرد و به پسرانش ملحق ساخت.
در این هنگام امام علی ابن ابیطالب علیه السلام فریاد زد: اي فرزندم برگرد ترس دارم دشمنان تو را چشم زخم بزنند. امام به استقبال او رفت و نقاب را از چهره اش رد کرد و بین دو چشمانش را بوسید. حاضران که با حیرت نگاه میکردند تا ببینند او چه کسی بود که همه متوجه شدند و دیدند که او قمر منیر بنی هاشم حضرت
ابوالفضل علیه السلام است.
کرامات حضرت ابوالفضل العباس عليهالسلام، سيد علي حسيني، ص 19
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط انتظار در 1396/02/12 ساعت 07:38:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |