هوای چشم مردم را داشته باش!
مادربزرگم نود سال زندگی کرد و هیچ کس تا روز آخر حیاتش نتوانست به چشمان او خیره شود. می گفتند: «خانوم باجی چشماشم نجیب و باحیاست». تا حالا چشم در چشم به کسی نگاه نکرده، لابد تأثیر همین مادربزرگم بود که تکه کلام مادرم در هر بی ادبی، کلمه «بی حیا» بود.
در هر فرهنگی پرورش یافته باشیم، هر دینی داشته باشیم، هر سبکی را برای زندگی برگزیده باشیم، در هر نقطه ای از این کره خاکی سکونت داشته باشیم و با هر میزان آزادی که زندگی کنیم، باز هم ناگزیر چارچوب هایی را در انتخاب لباس و پوشش خود رعایت می کنیم؛ چه از لحاظ شخصیتی خود را مقید به کلاس خاصی بدانید و چه جامعه مواردی را به ما تحمیل نماید.
یکی از عواملی که در انتخاب این چارچوب برای پوشش و لباس، نقش تعیین کننده دارد، اصل حیاست. حیا نه چیزی برساخته از دین یا جامعه، که امری کاملاً فطری و انسانی است. بگذارید برای ارجاع به فطری بودن آن، شما را تا آنجا که می شود به عقب بازگردانم؛ به داستان بزرگ ترین پدر و مادرمان.
آدم و حوا اولین انسان های خلق شده نیز این صفت را در خود داشته و در رفتار خود منعکس کرده اند. زمانی که شیطان این دو را فریفت و باعث شد به درختی که نباید، نزدیک شوند و از میوه ای که نباید، بخورند، اولین اتفاقی که برای ایشان رخ داد، این بود: «بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما؛ برهنگی هایشان بر آنان آشکار شد». آدم و حوا عکس العمل نشان دادند: «طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّه؛ شروع به چسبانیدن برگ [های درختانِ] بهشت بر خود کردند». [1] یعنی بدون وجود دستوری از جانب خداوند (تشریع) یا جبر و الزامِ اجتماعی، و حتی در حالتی که هیچ ناظر خارجی ـ جز خداوند ـ وجود نداشت، بلافاصله پس از اینکه متوجه برهنگی خود شدند، فطرتشان، ایشان را واداشت تا با برگ های درختان، برای خود حجابی فراهم آورند و به اقتضای اصل حیا، خود را بپوشانند.
امام علی علیه السلام در روایتی علاوه بر توجه دادن به اصل بودن حیا، پیوند میان حیا و عفاف را چونان ریشه و میوه دانسته و فرموده اند: «اَصلُ المُرُوَّه الحَياءُ وَ ثَمَرَتُهَا العِفَّةُ؛ ريشۀ جوانمردی حيا و ميوه اش پاكدامنى است». [2] بنابراین عفاف و درنتیجه حجاب، ثمره بلاواسطه و قطعی وجود صفت حیا در آدمی است.
نکتۀ جالب توجه و حائز اهمیت در نسبت میان حیا و حجاب، نظر به اصل و فرع آن دو است. اگر در آدمی حیا اصل قرار گیرد، حجاب جایگاه خود را به درستی پیدا می کند و انسان را از آلودگی ها مصون می دارد. اما چنانچه این نسبت معکوس شود، یعنی حجاب به جای حیا بنشیند و حیا به حاشیه رود، با انسان هایی مواجه می شویم که حجاب ظاهری را رعایت کرده اند، ولی در رفتار، گفتار و نگاه خود، واجد عفت نیستند و به جای دفع آلودگی ها، آنان را به خود جذب می نمایند.
برای رسیدن به مرحله حیا، گام نخست تلاش در راه کسب درآمد حلال است. لقمه حرام دریچه ای به روی وقاحت است.
در گام دوم باید حجاب چشم را رعایت کرد. گاهی سنگفرش خیابان بسیار زیباتر از چهره بزک کرده آدم هاست.
گام سوم محجبه شدن است. برای زنان که گفته اند و می گویند، اما برای یک مرد پرهیز از پوشیدن لباس تنگ و کوتاه است.
در گام چهارم، تلاش برای ایجاد حیای قلبی و فکری است. می توان با عبادت و هوشیاری، کنترل فکر را برعهده گرفت و مانع از تصورات گناه آلود شد و به تبع آن قلب را مصون داشت.
گام نهایی در ایجاد حیا، نگهداری و حفاظت از قلب و چشم و جان با ایجاد حجاب پوششی و فکری است. گناه های کوچک هم انسان را در ارتکاب به گناه های بزرگ بی حیا می کنند.
پی نوشت ها:
1. اعراف: 22.
2. غررالحكم، ج2، ص418
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط انتظار در 1396/01/09 ساعت 12:17:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |