چرا با در بسته مواجه می شویم؟!
تاکنون فکر کرده ايد چرا بعضي وقتها کارها به راحتي رديف مي شود و به هرطرف مي رويم راه باز است و گاهي هم به هر دري مي زنيم بسته است و به اصطلاح کار پيچ مي آورد؟
آنچه مسلم است اين که «هيچ چيز تصادفي نيست» هرچند ما علت و حکمت آن را نفهميم. بر اين اساس حتماً رديف شدن کارها و به بن بست خودن ها هم علتي دارد که بايد آن را جستجو کرد. وقتي به قرآن کريم مراجعه مي کنيم پاسخ را در آيه 124 سوره مبارکه طه مي يابيم آنجا که مي فرمايد:
«و هرکس از ياد من روي گردان شود زندگي او سخت شده و در تنگنا و مضيقه واقع مي گردد»
پس «غفلت از ياد خداوند» ريشه قرارگرفتن در بن بست هاست.
آري هرچه ياد خداوند درها را باز مي کند و موانع را کنار مي زند، غفلت از او باعث بسته شدن درهاست.
غفلت از خدا مثالهاي زيادي دارد: ظلم، دروغ و خيانت در کسب و کار، بدرفتاري و بدزباني با همسر، بي احترامي به والدين، خلف وعده، بي توجهي به حقوق فرزندان و خيانت در امانت همه از مصاديق غفلت از خداوند است.
اما سؤال مهم اين است که چه ارتباطي بين غفلت ما از خداوند و بسته شدن درهاست؟ بهتر است ادامه مطلب را در شعر داستاني زير تعقيب نماييد:
بود در ذهنم سؤالي سالها / در فضاي ذهن مي زد بالها
کرده مشغولم زمانهاي مديد / فهم اين قول خداوند مجيد
گر که تقوا بين مردم شد عيان / باب رحمت باز گردد سويشان
هرچه تقوا نعمتت افزون کند / معصيت آن را ز کف بيرون کند
اين معما ذهن من را کرد سير / چيست ربط پاکي و درهاي خير
بارش باران و رويش در زمين / ربط کِي دارند با تقوا و دين؟
از چه تا انسان گنه را دور کرد / اين زمين هم جنس خود را جور کرد؟
از کجا فهمد زمين وآسمان / ما بيفزوديم بر تقوايمان؟…
بود تا فرزانه اي را يافتم / حل اين مشکل از او من خواستم
گفت بهتر آن که با ذکر مثال / بازگويم با تو اين راز مقال
زرگري مشغول کار خويش بود / حلقه و انگشترش در پيش بود
سارقي غافل بدانجا پانهاد / چشم او بر حلقه زيبا فتاد
ديد زرگر را چو غرق کار خويش / گفت با خود، مي روم اکنون به پيش
تا بگيرد حلقه در جيبم قرار / مي کنم از در به ناگه من فرار
ليک تا گرديد سوي در روان / حلقه را در جيب خود کرده نهان
ناگهان در را به رويش بسته ديد / قفل بودي هرچه آن را مي کشيد.
گفت اکنون چون خطر بسيار شد / مي گذارم حلقه را در جاي خود
چون نهادي حلقه را آن بدگهر / شد روانه سوي در، بارِ دگر
تا که او آهنگن رفتن کرد ساز / با تعجب ديد در گرديده باز
گفت با خود چون که ديد اين صحنه را / بِه که برگردم بگيرم حلقه را
باز با حلقه چو آمد پشت در / ديد عين آن حقيقت سر به سر
چند نوبت بسته شد در، باز شد / در تعجب سارق از اين راز شد
رو به زرگر کرد و با وي گفت او / من نخواهم حلقه ات ليکن بگو
حلقه چون پي بُرد بر افکار من / از چه شد در، منطبق با کارِمن؟
گفت اي غافل ندانستي مگر / هست ناظر بر تو و در، يک نفر
من که بر کارت نظاره مي کنم / درب را من باز و بسته مي کنم
از همين جا مي فشارم دکمه را / مي کنم من باز، دربِ بسته را
چون که فهميدي مَثَل را، گوش کن / در طريق کسب تقوا، کوش کن
جمله درهاي زمين و آسمان / هست در دست خداي مهربان
آن که بر ما حکمِ ايمان مي دهد / خود به ابر و باد فرمان مي دهد
آن که مي گويد ره طغيان مجوي / خود به سبزيجات مي گويد بروي
آن که مي گويد تو از حق رو متاب / خود به خورشيدِ فلک گويد بتاب
بنده اي چون قصد تقوا مي کند / باب رحمت را بر او وا مي کند
*محتواي نرم افزار حبل المتين
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط انتظار در 1396/04/16 ساعت 05:55:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |